وبلاگ دکتر مهدی زارع

مکانی برای تبادل نظر و اتاق فکر دکتر مهدی زارع و دوستان...

My Photo
Name:
Location: Tehran, Tehran, Iran

Saturday, May 31, 2008

سلام از فرودگاه بانكوك

ساعت حدود شش و نيم به وقت محلي - حدود چهار بعد از ظهر به وقت تهران- به فرودگاه بانكوك رسيدم. اينجا بايد تا ساعت حدود چهار صبح منتظر تنها پرواز به بوتان باشم! در فرودگاه بزرگ بانكوك مي گشتم كه ديدم گوشه اي از آن چند نفر با لپ تاپ خود به اينتر نت وصل شده و دارند اي - ميل ها يشان را چك مي كنند. من هم كه لپ تاپ همراه داشتم، از اين امكان اينترنت بدون سيم استفاده كرده و وصل شدم. اين فرودگاه را در آخرين سفر به جنوب آسيا در يك گردهمائي علمي ديگر درهمين تايلند در حدود يك و نيم سال پيش ديده ام. حال بدون داشتن ويزاي تايلند - كه به دليل مسافر ترانزيت بودن براي آن اقدام نكردم - در قسمت ترانزيت نشسته ام و مشغول سير در آفاق و انفس هستم! به هر حال شايد بهترين وسيله براي پركردن زمان بين دو پرواز، غير از عادت دائمي من - كتاب خواندن - همين اينترنت باشد. آخرين خبر از فرودگاه بانكوك اين است كه از يك و نيم سال پيش تا كنون توسعه جديدي در آن نديدم، ولي انصافا فرودگاه بسيار بزرگ و زيبايي است. ضمنا صبح در هنگام عبور از فرودگاه دبي متوجه شدم كه ترمينال جديد آن به سرعت در حال راه اندازي است، ولي هنوز آمده بهره برداري نشده است. احتمالا در ماههاي آينده راه مي افتد.

Friday, May 30, 2008

سفر من به کشور بوتان


فردا عازم سفر براي شركت در كارگاه تخصصي خطر زلزله در جنوب اسيا در كشور بوتان هستم . كارگاه از سوي يونسكو برگزار مي شود و من براي سخنراني به اين كارگاه دعوت شده ام. در طول هفته در صورتي كه امكان نوشتن باشد، يادداشتهايي هم در اين صفحه خواهم گذاشت.

زلزله شرق زنجان 7/3/87


زلزله با بزرگاي ۵.۴ در شرق زنجان - كه خوشبختانه با تلفات و خسارتهاي مهم همراه نبود- را بايد به عنوان زلزله اي مهم در غرب رومركز زلزله ۳۱ خرداد ۶۹ منجيل و در راستاي گسل زنجان تلقي كرد. رخداد زلزله هاي متوسط در پهنه هاي گسله كه زلزله اي مهم در آن رخ نداده است و انتظار پتانسيل لرزه اي بالا در آن وجود دارد - نظير گسلهاي زنجان و سلطانيه - مي تواند نمايانگر يك رخداد مقدماتي مهم در منطقه ياد شده باشد. به هر حال ايستگاه لرزه نگاري زنجان كه به عنوان يكي از ايستگاههاي شبكه باند پهن توسط پژوهشگاه در سال گذشته افتتاح گرديد، مي تواند به عنوان يك ايستگاه مهم چنين لرزه خيزي را در محدوده گسلهاي زنجان و سلطانيه در صورت رخدادن در آينده به طور دقيق ثبت كند و خوشبختانه امكان رصد و بررسي هاي دقيق ومطالعات ويژه زلزله شناختي در اين محدوده وجود خواهد داشت. هر نوع رخداد زلزله هاي كوچك، متوسط يا بزرگ در اين محدوده مورد پايش دقيق واقع مي شود.

چند روز كه نتوانستم بنوسم


اين چند روز قبل را به دليل فشار زياد كارهايي كه بايد انجام مي دادم و بازديدي كه دانشجويانم در دانشكده فني دانشگاه تهران را به منطقه منجيل بردم، نتوانستم منظم بنويسم. البته در طول هفته آينده هم عازم سفر- ماموريت- به كشور بوتان باي شركت در كارگاه تخصصي يونسكو براي تحليل خطر زلزله در جنوب اسيا هستم و احتمالا نتوانم بنويسميا اينكه منظم بنويسم. به هر حال يادداشت امروز را براي توضيح ننوشتن چند روزه گذاشتم.

Sunday, May 25, 2008

امروز : صدمين سالروز اكتشاف


امروز صدمين سالروز اكتشاف نفت در چاه شماره يك در شهر مسجد سليمان در خوزستان است. سرگذشت يكصد ساله نفت در ايران با تاريخ تحولات توسعه ايران در آميخته و بايد اذعان كرد كه پيشرفت يك قرن اخير در كشور ما تا حد زيادي وابسته به درامد نفت بوده است. ديروز در اخبار شنيدم كه يك پارك موزه در مسجد سليمان به همين مناسبت افتتاح شده است. اگر به عمران و آباداني مناطقي كه نفت در آنها اكتشاف و استخراج مي شود توجه ويژه اي شود، مردم آن مناطق خود را در سعادت حاصل از استخراج نفت سهيمتر خواهند دانست. يك قرن اكتشاف و بهره برداري نفت در ايران را به همه فعالان در عرصه نفت و گاز ايران تبريك مي گويم.

Saturday, May 24, 2008

به یاد پدرم



امروز نهمين سالروز در گذشت پدرم، روانشاد محمد زارع است. در تمام اين نه سال همواره ياد و خاطره اش باد ما بوده و هرگز غم از دست دادنش را فراموش نكرده ايم. روحش شاد باد.

سوم خرداد سالروز آزادي خرمشهر


روز آزادي خرمشهر ، سالروز پيروزي نمادين در مقابل ارتش متجاوز صدام و آزادي سرزمين هاي اشغال شده در ابتداي جنگ هشت ساله، بر همه ايثارگران و خانواده هاي آنها مبارك باد.

افراد در پزوهش مهمترند يا سازماندهي پژوهشي؟


در تاريخ ايران همواره از محققان به عنوان انسانهايي كه در تنهايي و حداقل امكانات درخشيده اند نام برده شده است. حداقل به لحاظ گذشته تاريخي ما همواره محققان فردي برتر و معروفتر از سازمانهاي پزوهشي بوده اند. در مقابل توسعه سازمانهاي پژوهشي همواره در فرع توسعه پژوهش قرار گرفته است. چه بسا خود پزوهشگران نيز فضاي رشد تك نفره را بيشتر پسنديده اند و احتمالا بر هر نوع سازماندهي خرده گرفته اند. آنچه كه دنياي پيشرفته اهميت فوق العاده دارد توسعه نهادهاي پژوهشي است كه در انها افراد با آزادي، حرمت، احترام و پايبندي به قانون رشد مي كنند. آنچه كه در دنياي در حال توسعه مورد نياز است توسعه و رشد همين نهادهاي پژوهشي اعم از دولتي و خصوصي است. پزوهشگاهها و پژوهشكده هاي خصوصي و دولتي بايد تا جايي كه تامين نيازهاي اينده كشور امكان پذير شود، توسعه يابند و تقويت شوند.

Tuesday, May 20, 2008

بدون سرمايه گذاري، پژوهش هاي بنيادي غير ممكن است


اگر به روند اختصصاص بودجه هاي پژوهشي توسط دستگاههاي مختلف دولتي و صنعتي - وابسته يا مستقل از دولت - توجه كنيم به نكته مهمي مي توان پي برد. بر روي كاغد امكان و دستور براي پرداخت به - و سرمايه گذاري روي -طرحهاي پژوهشي ماموريت گرا و در جهت رفع مشكل وجود درد، ولي عملا به قدري پيچيدگي هاي بوروكراتيك بر سر راه سرمايه گذاري هاي كلان در امر پژوهش وجود دارد - يا بوجود مي آيد!- كه عملا بسياري از بودجه هاي پژوهشي امكان مصرف شدن مستقيم در پروژه هاي پژوهشي پيدا نمي كنند. اين موضوع البته بيشتر از آنكه به اشكالات اداري مربوط باشد، به عدم باور به پژوهشگران و نتيجه كارشان نزد مديران مربوط است.

Monday, May 19, 2008

لحظه


اين مطلب روزنامه اعتماد را در مورد قهرماني پرسپوليس جالب يافتم. عينا در سايت خود مي آورم:
فرزاد حبيب اللهيزمان،
صفر. مكان، صفر... همه برابر شده اند؛ همه. نمي شناسد كسي را كه در آغوش گرفته است. دو شاخه ريش تراش وارد پريز برق مي شود. صداي ممتد موذيانه اش را نمي شنود. به آينه زل زده و زبانش را زير پوستش حركت مي دهد. صداي ريش تراش را اما نمي شنود. در روزهاي سرنوشت، «اگر»هاي حسرت ناك به ذهن حكومت مي كنند، اگر در كرمانشاه دو امتياز هدر نمي داديم... اگر پاس را در آزادي مي برديم... اگر به پگاه نمي باختيم... ريش تراش كارش را تمام كرد، چند ثانيه به آينه زل زد. چند ساعت گذشته و حالا ايستاده است. وسط آزادي. عربده مي زند بدون يك ذره «اگر». تمام اگرها فتح شدند. اينجا آزادي است. كسي كه از درهاي آزادي گذشت و درهاي بسته به خانه برنگرداندش، ديگر عقده يا آرزوي نشستن روي صندلي هاي آنفيلد يا اولدترافورد و نيوكمپ را نخواهد داشت. لحظه ها زنده و پرخونند، هر لحظه بوي تند زندگي مي دهد. اينجا جايگاه خبرنگاران ورزشگاه آزادي است. جايگاه تيفوسي هاي پرسپوليس نيست. اينجا جايگاه ويژه خبرنگاران است. از اينجا مي شود جريان خون «لحظه» را در تمام ورزشگاه ديد. مشت ها. مشت هاي ژوروان ويرا كه گره مي شوند. يك ساعت مانده به شروع فينال، تمام مردانش را به زمين آورده و خودش مشت هاي گره كرده را بالا مي برد تا صداها را عادي كند در گوش بازيكنانش. تا عليه «لحظه» شورش كند. جلوي لحظه را مي شود گرفت؟ در رختكن نشسته اند. دست به صورتش مي كشد، صورتي كه اصلاح شده اما اگرها را نگرفته است. در روزهاي سرنوشت، گفتنت نمي آيد. مي گويي اما بيشتر به خودت. براي خودت حرف داري بيشتر. از اگرها. اين حميد استيلي است كه حرف مي زند؛ «با سپاهاني ها فقط دست بدهيد. ماچ و بوسه يي در كار نباشد. بايد همان اول بهشان بفهمانيم كه اينجا ميدان جنگ است نه پارك.» افشين قطبي از خودش بيرون مي آيد. خوشحال است از نكته يي كه دستيارش گفت. با شنيدن چند جمله وجدآور بعدي، ديگر به صورتش دست نمي كشد؛ «ما صبا را دقيقه 20 برديم، لحظه يي كه تكل دوپاي كعبي روي پاي كلاه كج رفت. فوتبال يعني همين. امروز با هيچ كس شوخي نداريم. اين را به سپاهان بفهمانيد.»لحظه. اينجا ورزشگاه آزادي است و همه «لحظه» را بو مي كشند. لحظه كه اينجا پر است البته. پر از شور، صدا، موسيقي، حريف، هدف. اما يك چيز را كم دارند كه آمده اند اينجا. كه صدايشان كركننده است؛ لحظه. اينجا جايگاه خبرنگاران است اما دقيقه 9 معلوم مي شود با جايگاه تيفوسي ها فرقي ندارد. و دقيقه 20، تكل دوپاي كعبي روي هادي عقيلي. فوتبال يعني همين؟ همان كه استيلي در رختكن گفته بود؟ شايد. هفت هزار نيروي پليس. تمام قرمزي ورزشگاه زمينه سبز دارد. هفت هزار سبزپوش اما حريف صدهزار حنجره مي شوند؟ اصفهاني ها فحش مي خورند. ويرا آخر آخرش را نشان سپاهاني ها داده بود. ته تهش را. ته تهش اما همان فريادهاي پيش از بازي بود؟لحظه؛ توپ به تور رسيده است. شوت خليلي. اينجا جايگاه خبرنگاران ورزشگاه آزادي است و تنها بسته بندي اش با جايگاه تيفوسي هاي پرسپوليس فرق دارد. همه با همند. همه يك نفرند. همه؛ يك هدف. همه پرسپوليسي اند. ديگر به صورتش دست نمي كشد. از همين حالا ذهن برنده دنبال تاييد خودش است؛ «بايد در كنفرانس از فلاني هم تشكر كنم... آره افشين قهرماني حق توست. هر كسي جاي تو بود، بعد از خوردن 4تا گل توي اهواز تسليم مي شد اما تو تسليم نشدي، آره تسليم نشدم. عجب مصاحبه يي هم كردم توي اهواز. پس قهرماني حق...» توپ ته تور است. تور پرسپوليس، يك - يك. دوباره ذهن، ميزبان اگرها و حسرت ها مي شود. جايگاه خبرنگاران؛ در هيچ دستي خودكار نيست. برنده غير از سپاهان و چندهزار تماشاگر مهجورش، عكاساني بودند كه در اقليت مانده بودند پشت دروازه پرسپوليس. «آقا اگر اين را توي تركيب نگذاريد، نيمه دوم شايد بگذارد توي كار تيم...» هم افشين قطبي شنيده بود اين شايعه را، هم حميد استيلي. تابلوي تعويض اما بالا رفت؛ نيكبخت به جاي نصرتي. بوي «نشدن» مي آيد. بوي نرسيدن. سبزپوش ها هم مي توانند بازي را ببينند چون قرمزها بوي نبردن به مشام شان رسيده و ساكت شده اند. اين ليدر هواداران پرسپوليس است، حسين شلغم؛ «20 دقيقه وقت داريم، طوري تشويق كنيد كه آخر شب توي خونه عذاب وجدان نگيريد.» شايد بدون اين جمله كار تمام بود اما حالا دوباره آزادي، آرزوي نيوكمپ و اولدترافورد را خاك مي كند. پاها به زمين كوبيده مي شوند، بو مي كشند و بو مي كشند و بو مي كشند و لحظه، توپ ته تور است. زمان؛ صفر. مكان؛ صفر... همه برابر شده اند؛ همه. نمي شناسد كسي را كه در آغوش گرفته است. جايگاه خبرنگاران مي لرزد. همه يك نفر شده اند. فيلسوف بدبين اگر اين لحظه را به چشم ديده بود، براي فوتبال هم رتبه يي قائل مي شد بين درجات هنر. اينجا ورزشگاه آزادي است و مهم نيست جايگاه خبرنگاران است يا روبه روي جايگاه يا طبقه دوم. صدهزار نفر از ظرف زمان و مكان خودشان بيرون رفته اند و به صفر رسيده اند، «صفر مطلق». هيچ كس نمي داند چه كسي را با چه اسمي، چه شغلي و از كجا بغل كرده است. فقط مي داند كه براي حفظ لحظه ناب رفتني اش بايد يك نفر را محكم در بغلش فشار بدهد. فقط از بيرون ديدن، اين «لحظه» را قابل درك نمي كند. لازم است يكي را بغل كني شايد. حالا به 9 سال قبل فكر مي كند. شبي كه از جايگاه ويژه نيوكمپ، جادوي يك دقيقه يي منچستريونايند عليه بايرن را به چشم ديده بود؛ «آره حتماً بايد اين را در كنفرانس مطبوعاتي براي همه تعريف...» و پايان. حالا ايستاده است. وسط آزادي. عربده مي زند بدون يك ذره «اگر». تمام اگرها فتح شده اند. قرمز قرمز قرمز است اينجا. آنقدر قرمز كه محسن خليلي قلبش را گرفته و روي زمين افتاده است. سبزها هم اما اثر گل دقيقه 95 را مي فهمند و جادوي «لحظه» را. اين همان كت زيباي قطبي است؟ چرا شكاف چند سانتي خورده... سلام آقاي نژادفلاح. ببخشيد كجاي دنيا تيم قهرمان، اعضاي هيات مديره اش روي سكوي قهرماني مي ايستند؟ سلام آقاي بيادي. «سلام»ها را فراموش كن. نمي شنوي؟ «حسن جان باور كن كلي راه كوبيدم از شهرستان آمدم اينجا. لطفاً مدالت را بده من.» اينجا ورزشگاه آزادي است. مدال حسن رودباريان را مي خواهد يك نفر. به جواد هاشمي عزيز. از تيمي كه روي سكو منتظر گرفتن كاپ ايستاده خواهش مي كني اول دور افتخار بزند، بعد جام را بگيرد؟، دارند «لحظه» را كمرنگ مي كنند. كمرنگ كه نه، خنده دارش كرده اند. محسن حاجيلو هم اينجاست. سوژه خنده زياد است اما يك گوشه دنج هم پيدا مي شود براي بازسازي ذهني «لحظه». راستي فيلسوف بدبين اگر فوتبال را به چشم ديده بود، برايش جايي دست و پا مي كرد بين هنرها؟ همديگر را چسبيده بودند تا آن «لحظه» فرار نكند، لحظه يي كه زمان و مكان صفر شد، صفر مطلق. لحظه اما رفت. در رفت. افشين قطبي كه عربده مي زد و كتش به دست هواداري پاره شد، در سالن كنفرانس نشسته و خيلي آرام از همه تشكر مي كند. «لحظه» رفت. در رفت.

لحظه


اين مطلب روزنامه اعتماد را در مورد قهرماني پرسپوليس جالب يافتم. عينا در سايت خود مي آورم:
فرزاد حبيب اللهيزمان،
صفر. مكان، صفر... همه برابر شده اند؛ همه. نمي شناسد كسي را كه در آغوش گرفته است. دو شاخه ريش تراش وارد پريز برق مي شود. صداي ممتد موذيانه اش را نمي شنود. به آينه زل زده و زبانش را زير پوستش حركت مي دهد. صداي ريش تراش را اما نمي شنود. در روزهاي سرنوشت، «اگر»هاي حسرت ناك به ذهن حكومت مي كنند، اگر در كرمانشاه دو امتياز هدر نمي داديم... اگر پاس را در آزادي مي برديم... اگر به پگاه نمي باختيم... ريش تراش كارش را تمام كرد، چند ثانيه به آينه زل زد. چند ساعت گذشته و حالا ايستاده است. وسط آزادي. عربده مي زند بدون يك ذره «اگر». تمام اگرها فتح شدند. اينجا آزادي است. كسي كه از درهاي آزادي گذشت و درهاي بسته به خانه برنگرداندش، ديگر عقده يا آرزوي نشستن روي صندلي هاي آنفيلد يا اولدترافورد و نيوكمپ را نخواهد داشت. لحظه ها زنده و پرخونند، هر لحظه بوي تند زندگي مي دهد. اينجا جايگاه خبرنگاران ورزشگاه آزادي است. جايگاه تيفوسي هاي پرسپوليس نيست. اينجا جايگاه ويژه خبرنگاران است. از اينجا مي شود جريان خون «لحظه» را در تمام ورزشگاه ديد. مشت ها. مشت هاي ژوروان ويرا كه گره مي شوند. يك ساعت مانده به شروع فينال، تمام مردانش را به زمين آورده و خودش مشت هاي گره كرده را بالا مي برد تا صداها را عادي كند در گوش بازيكنانش. تا عليه «لحظه» شورش كند. جلوي لحظه را مي شود گرفت؟ در رختكن نشسته اند. دست به صورتش مي كشد، صورتي كه اصلاح شده اما اگرها را نگرفته است. در روزهاي سرنوشت، گفتنت نمي آيد. مي گويي اما بيشتر به خودت. براي خودت حرف داري بيشتر. از اگرها. اين حميد استيلي است كه حرف مي زند؛ «با سپاهاني ها فقط دست بدهيد. ماچ و بوسه يي در كار نباشد. بايد همان اول بهشان بفهمانيم كه اينجا ميدان جنگ است نه پارك.» افشين قطبي از خودش بيرون مي آيد. خوشحال است از نكته يي كه دستيارش گفت. با شنيدن چند جمله وجدآور بعدي، ديگر به صورتش دست نمي كشد؛ «ما صبا را دقيقه 20 برديم، لحظه يي كه تكل دوپاي كعبي روي پاي كلاه كج رفت. فوتبال يعني همين. امروز با هيچ كس شوخي نداريم. اين را به سپاهان بفهمانيد.»لحظه. اينجا ورزشگاه آزادي است و همه «لحظه» را بو مي كشند. لحظه كه اينجا پر است البته. پر از شور، صدا، موسيقي، حريف، هدف. اما يك چيز را كم دارند كه آمده اند اينجا. كه صدايشان كركننده است؛ لحظه. اينجا جايگاه خبرنگاران است اما دقيقه 9 معلوم مي شود با جايگاه تيفوسي ها فرقي ندارد. و دقيقه 20، تكل دوپاي كعبي روي هادي عقيلي. فوتبال يعني همين؟ همان كه استيلي در رختكن گفته بود؟ شايد. هفت هزار نيروي پليس. تمام قرمزي ورزشگاه زمينه سبز دارد. هفت هزار سبزپوش اما حريف صدهزار حنجره مي شوند؟ اصفهاني ها فحش مي خورند. ويرا آخر آخرش را نشان سپاهاني ها داده بود. ته تهش را. ته تهش اما همان فريادهاي پيش از بازي بود؟لحظه؛ توپ به تور رسيده است. شوت خليلي. اينجا جايگاه خبرنگاران ورزشگاه آزادي است و تنها بسته بندي اش با جايگاه تيفوسي هاي پرسپوليس فرق دارد. همه با همند. همه يك نفرند. همه؛ يك هدف. همه پرسپوليسي اند. ديگر به صورتش دست نمي كشد. از همين حالا ذهن برنده دنبال تاييد خودش است؛ «بايد در كنفرانس از فلاني هم تشكر كنم... آره افشين قهرماني حق توست. هر كسي جاي تو بود، بعد از خوردن 4تا گل توي اهواز تسليم مي شد اما تو تسليم نشدي، آره تسليم نشدم. عجب مصاحبه يي هم كردم توي اهواز. پس قهرماني حق...» توپ ته تور است. تور پرسپوليس، يك - يك. دوباره ذهن، ميزبان اگرها و حسرت ها مي شود. جايگاه خبرنگاران؛ در هيچ دستي خودكار نيست. برنده غير از سپاهان و چندهزار تماشاگر مهجورش، عكاساني بودند كه در اقليت مانده بودند پشت دروازه پرسپوليس. «آقا اگر اين را توي تركيب نگذاريد، نيمه دوم شايد بگذارد توي كار تيم...» هم افشين قطبي شنيده بود اين شايعه را، هم حميد استيلي. تابلوي تعويض اما بالا رفت؛ نيكبخت به جاي نصرتي. بوي «نشدن» مي آيد. بوي نرسيدن. سبزپوش ها هم مي توانند بازي را ببينند چون قرمزها بوي نبردن به مشام شان رسيده و ساكت شده اند. اين ليدر هواداران پرسپوليس است، حسين شلغم؛ «20 دقيقه وقت داريم، طوري تشويق كنيد كه آخر شب توي خونه عذاب وجدان نگيريد.» شايد بدون اين جمله كار تمام بود اما حالا دوباره آزادي، آرزوي نيوكمپ و اولدترافورد را خاك مي كند. پاها به زمين كوبيده مي شوند، بو مي كشند و بو مي كشند و بو مي كشند و لحظه، توپ ته تور است. زمان؛ صفر. مكان؛ صفر... همه برابر شده اند؛ همه. نمي شناسد كسي را كه در آغوش گرفته است. جايگاه خبرنگاران مي لرزد. همه يك نفر شده اند. فيلسوف بدبين اگر اين لحظه را به چشم ديده بود، براي فوتبال هم رتبه يي قائل مي شد بين درجات هنر. اينجا ورزشگاه آزادي است و مهم نيست جايگاه خبرنگاران است يا روبه روي جايگاه يا طبقه دوم. صدهزار نفر از ظرف زمان و مكان خودشان بيرون رفته اند و به صفر رسيده اند، «صفر مطلق». هيچ كس نمي داند چه كسي را با چه اسمي، چه شغلي و از كجا بغل كرده است. فقط مي داند كه براي حفظ لحظه ناب رفتني اش بايد يك نفر را محكم در بغلش فشار بدهد. فقط از بيرون ديدن، اين «لحظه» را قابل درك نمي كند. لازم است يكي را بغل كني شايد. حالا به 9 سال قبل فكر مي كند. شبي كه از جايگاه ويژه نيوكمپ، جادوي يك دقيقه يي منچستريونايند عليه بايرن را به چشم ديده بود؛ «آره حتماً بايد اين را در كنفرانس مطبوعاتي براي همه تعريف...» و پايان. حالا ايستاده است. وسط آزادي. عربده مي زند بدون يك ذره «اگر». تمام اگرها فتح شده اند. قرمز قرمز قرمز است اينجا. آنقدر قرمز كه محسن خليلي قلبش را گرفته و روي زمين افتاده است. سبزها هم اما اثر گل دقيقه 95 را مي فهمند و جادوي «لحظه» را. اين همان كت زيباي قطبي است؟ چرا شكاف چند سانتي خورده... سلام آقاي نژادفلاح. ببخشيد كجاي دنيا تيم قهرمان، اعضاي هيات مديره اش روي سكوي قهرماني مي ايستند؟ سلام آقاي بيادي. «سلام»ها را فراموش كن. نمي شنوي؟ «حسن جان باور كن كلي راه كوبيدم از شهرستان آمدم اينجا. لطفاً مدالت را بده من.» اينجا ورزشگاه آزادي است. مدال حسن رودباريان را مي خواهد يك نفر. به جواد هاشمي عزيز. از تيمي كه روي سكو منتظر گرفتن كاپ ايستاده خواهش مي كني اول دور افتخار بزند، بعد جام را بگيرد؟، دارند «لحظه» را كمرنگ مي كنند. كمرنگ كه نه، خنده دارش كرده اند. محسن حاجيلو هم اينجاست. سوژه خنده زياد است اما يك گوشه دنج هم پيدا مي شود براي بازسازي ذهني «لحظه». راستي فيلسوف بدبين اگر فوتبال را به چشم ديده بود، برايش جايي دست و پا مي كرد بين هنرها؟ همديگر را چسبيده بودند تا آن «لحظه» فرار نكند، لحظه يي كه زمان و مكان صفر شد، صفر مطلق. لحظه اما رفت. در رفت. افشين قطبي كه عربده مي زد و كتش به دست هواداري پاره شد، در سالن كنفرانس نشسته و خيلي آرام از همه تشكر مي كند. «لحظه» رفت. در رفت.

Sunday, May 18, 2008

از افشين قطبي و قهرماني پرسپوليس با هدايت او



افشين قطبي سر مربي پرسپوليس با حضورش در اين تيم از همان اول فصل قول قهرماني داد. ادبياتي بسيار مودب وموقر در برخورد با همكاران ، بازيكنان تيم خودش و از همه مهمتر در مورد رقيبش به كار برد. از انرژي دادن و اميد حرف زد و حتي در سخت ترين شرايط - هنگامي كه شش امتياز از تيمش كم كردند و در ابتداي سال نتايج خوبي نگرفت و حتي ۴-۱ به استقلال اهواز باخت - گفت كه به دنبال روزنه اميد خواهد بود. هرگاه كه تيمش بد بازي كرد، در مقابل دوربين تلويزيون گفت كه بد بوده اند، و مثلا يك با كه فقط يك گل دريافت كرده بود، صادقانه گفت كه گل هاي ديگري بايد مي خورده اند كه البته خوب شده نخوردند. اين در حالي است كه معمولا مربيان داخلي و حتي اكثر مربيان خارجي كه به ليگ ايران مي آيند هر گاه مي برند حق به جانب حرف مي زنند و هر گاه مي بازند از زمين و زمان بد مي گويند و عيب را به گردن داور، بخت بد و حرف نشنوي بازيكنان خود مي اندازند! به هر حال پديده اي است اين آقاي افشين قطبي! يعني طوري حرف زد و رفتار كرد كه ما تا كنون نديده بوديم. ضمنا حرف زدن با زبان فارسي الكن نيز گفتار او را شيرينتر و محبوبيتش را بيشتر كرد! اميدوارم كه امثال او را كه از سرمايه هاي ملي ما هستند و به سرزمين مادري خود عشق مي ورزند، به كشور جذب شوند. اميدوارم كه در پرسپوليس بماند و اين تيم را در جام قهرمانان آسيا همراهي كند.


Saturday, May 17, 2008

قهرماني پرسپوليس زلزله مبارك باد



امروز عصر با برد 2-1 در آخرين بازيليگ برتر در مقابل سپاهان اصفهان ، پرسپوليس زلزله با هدايت مهندس افشين قطبي به قهرماني در هفتمين دوره ليگ رسيد. اين قهرماني با ارزش را به تمام پرسپوليسي ها در تمام دنيا تبريك و تهنيت عرض مي كنم. واقعا برد در دقيقه نود و هفتم ارزش ويژه اي دارد. به تمام بازيكنان پرسپوليس هم خسته نباشيد مي گويم.

Friday, May 16, 2008

آيا قورباغه ها مي توانند به عنوان پيش نشانگر زلزله عمل كنند؟ - زلزله سي چوان 2008


بر خي گزارشها از بيرون آمدت هزاران قورباغه در هنگام زلزله سي چوان چين در ۱۲ مي ۲۰۰۸ با بزرگاي ۷.۸ خبر مي دهند. به اين ترتيب اين انگاره ايجاد شده است كه شايد از اين بيرون آمدن همگاني و فرار دسته جمعي مي شد در پيش بيني زلزله سي چوان استفاده كرد. البته همانطور كه ديروز نوشتم زلزله سي چوان پيش بيني نشد ولي اكنون كه زلزله رخ داده است، مي توان در گزارش هاي مختلف مرور كرد كه آيا شواهدي غير عادي نير در اين مورد ديده شده يا خير.
پاسكال برنار ، زلزله شناس در پاريس معتقد است كه حيوانات به دليل تغييرات در آبهاي زير زميني و هوا و حساس بودن به خرد لرزه ها امكان پيش آگاهي نسبت به رخداد زلزله هاي بزرگ را دارند. ولي حتي در زلزله ۱۹۷۵ - تنها زلزله بزرگ پيش بيني شده - اين روستائيان بودند كه با احساس خرد لرزه ها نسبت به وضع غير عادي
هشدار دادند و رفتار غير عادي حيوانات مبني پيش بيني نبوده است.


Thursday, May 15, 2008

پيش بيني نشدن يا عدم اعلان پيش بيني زلزله اخير در چين

با گذشت سه روز از زلزله چين، همچنان بحث ها در مورد پيش بيني شدن با نشدن آن در كشور چين و در سايتهاي اينترنتي ادامه دارد. بعضي اقوال از پيش بيني شدن و اعلام خبر آن در سايت رسمي استان سي چوان و سپس تكذيب رخداد درست يك روز قبل از وقوع زلزله و در نهايت رخداد زلزله و حذب خبر مذبور از سايت استان سي چوان خبر مي دهد - در واقع ادعا مي كنند - و برخي ديگر اساسا مي كنند كه چنين زلزله اي بدون پيش بيني در كشور پيش بيني زلزله رخ داده است. به هر حال آنچه مسلم است آنكه اين زلزله رسما و با اعلان همگاني پيش بيني نشده است و در كشور چين نيز اعلام رسمي در اين مورد نداشته ايم. حساسيت بيشتر در مور د پيش بيني زلزله در چين آن است كه اين كشور سرمايه گذاري وسيعي در اين مورد داشته است و رسما بخشي از بودجه هاي پژوهشي در اين كشور صرف پيش بيني ميشود. ضمنا در اين كشور در سال ۱۹۷۵ زلزله هايچنگ با بزرگاي ۷.۳ به صورت موفقيت آميز پيش بيني شد و يك روز قبل از رخداد، مقامات چين حدود يك ميليون نفر را از شهر تخليه كردند. البته در همين كشور در سال بعد - ۱۹۷۶- زلزله تانگ شان با بزرگاي ۷.۸ با تلفات ۲۵۰ هزار نفري - كه تا ۶۵۰ هزار نفر هم اعلام شدن است - رخ داد و پيش بيني هم نشده بود. در سي دو سال گذشته نيز زلزله اي با چنين بزرگايي در چين رخ نداده است. البته در اين مدت نيز همواره بحث در مورد پيش بيني زلزله در چين با همين دو مثال ذكر شده به عنوان مثالهاي شاخص موفقيت و عدم موفقيت پيش بيني زلزله همراه شده است. مورد زلزله اخير را نيز ظاهرا بايد از موارد عدم موفقيت - رسمي و حداقل در اعلام پيش بيني - در چين براي يك زلزله بزرگ تلقي كرد. چيزي كه چالش دائمي براي پيش بيني زلزله محسوب مي شود : امكان پيش بيني زلزله هاي بزرگ و ادعاي دائمي پيش بيني كنندگان براي موفقيت در پيش بيني زلزله هاي كوچك و متوسط.

Wednesday, May 14, 2008

پرسپوليس زلزله در يك قدمي قهرماني


امروز بعد از ظهر پرسپوليس با برد 4-1 در مقابل صبا باطري - با گل هاي باقري، نوري و دو گل خليلي- در استاديوم آزادي زلزله به پاكرد و در يك قدمي قهرماني قرار گرفت. انشاالله پرسپوليس با برد در بازي شنبه در مقابل سپاهان به قهرماني در هفتمبن دوره ليگ برتر خواهد رسيد و اين قهرماني با هدايت مهندس افشين قطبي رخ خواهد داد. پرسپوليس براي قهرماني شش سال منتظر بوده است و امسال واقعا حق پرسپوليس قهرماني بوده است. ضمنا امروز بعد از ظهر پس از كلاس كه به منزل مي آمدم، ده ها هوادار پرسپوليس را در بزرگراه هاي همت و رسالت و ميدان رسالت و خيابانهاي نارمك ديدم كه پيروزي پيش قهرماني پرسپوليس را با تكان دادن پرچم هاي قرمز جشن گرفته بودند. حيف كه باطري موبايلم تمام شده بود و نتوانستم از اين صحنه هاي زيبا و هيجان انگيز و شاد عكس بگيرم. انشاالله در روز شنبه با برد پرسپوليس و قهرماني هواداران پرسپوليس جشن بزرگ قهرماني برگزار مي كنند.

Monday, May 12, 2008

زلزله پر تلفات با بزرگاي 7.8 در جنوب شرق چين





امروز صبح -۱۴:۲۸ به وقت محلي- زلزله با بزرگاي ۷.۸ جنوب غرب چين در استان سي چوان به وقوع پيوست كه تا ساعت هشت شب به وقت تهران با تلفات ۸۵۰۰ نفر همراه بوده است. نزديك ترين شهر بزرگ به كانون زلزله شهر چنگ دو است. اين زلزله با ويراني يك كارخانه مواد شيميائي در شهر سيفانگ همراه بوده است. سازوكار زلزله فشاري با مولفه امتداد لغز و در منطقه اي رخ داده است كه راستاي گسلها بيشتر شمال، شمال شرق- جنوب، جنوب غرب است. به نظر مي رسد كه چنين زلزله اي با تلفات بيشتري مواجه شود چرا كه منطقه شرق و جنوب شرق چين از مناطق بسيار پر جمعيت اين پر جمعيت ترين كشور جهان است. ضمنا به نظر مي رسد كه سامانه هاي بسيار مفصل پيش بيني زلزله در چين امكان پيش بيني چنين رخ دادي را نيافته اند.

Sunday, May 11, 2008

پرسپوليس مساوي كرد مثل سپاهان و صبا باطري


امروز پرسپوليس با يك مساوي 1-1 با برق شيراز فرصت جلو افتادن از سپاهان را در همين هفته از دست داد - كه در اصفهان با صبا باطري 2-2 مساوي كرد- و بنابر اين بايد هر دو بازي آينده را با صبا باطري و سپاهان ببرد. پرسپوليس اين پتانسيل را دارد و انشالله بتواند اين برد ها را كسب كند تا قهرمان شود.

Saturday, May 10, 2008

هدف پرورش دانشجويان دكتري در ايران-2

در راه پژوهش ماموريت گرا تشكيل گروه هاي پژوهشي كه شامل استاد/هدايت كننده، دستيار، و همكاران پژوهشي است، نقش و اهميت اصلي و اوليه دارد. در همه دنيا دانشجويان دكتري بهترين دستياران و همكاران پژوهشي هستند. در ايران نيز تكميل گروههاي پژوهشي و انجام كارهاي پژوهشي با كيفيت بالا با آغاز دوره هاي دكتري رخ داد. در حال حاضر در كشور ما در اكثر دانشگاهها و پژوهشگاهها دوره هاي دكتري وجود دارد و كيفيت خيلي از اين دوره ها قابل مقايسه با كيفيت متوسط به بالاي دوره هاي دكتري در كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه است. افزايش تعداد مقالات نمايه شده بين المللي در سالهاي اخير نيز از محصولات توسعه اين دوره ها در كشور ما ست. البته هميشه انتقاد به اين موضوع داريم كه در دوره هاي دكتري در داخل با حداقل امكانات انتظار حداكثر بهره وري - به ويژه در بيشتر دانشگاههاي بزرگ كشور- وجود داشته است. اين موضوع با تحمل سختي براي محققان كشور همراه است كه البته لازم است تا با توسعه متناسب اين دوره ها ساماندهي مناسب در اين زمينه رخ دهد.

Friday, May 09, 2008

هدف پرورش دانشجويان دكتري در ايران-1

لازم ديدم تا در صفحه خود بحثي را در زمينه هدف از پرورش دانشجويان دكتري در ايران باز كنم. دوره هاي دكتري در دانشگاهها و پ‍‍‍‍‍‍ژوهشگاههاي ما در حدود 15 سال اخير رشد خوبي داشته است. اينكه به جاي اعزام دانشجو به خارج به پرورش دانشجويان دكتري در داخل بپردازيم از كارهاي خوب بعد از انقلاب به ويژه در زمينه هاي گوناگون علوم و فناوري بوده است- علاوه بر دكتري تخصصي در ادبيات و بعضي شاخه هاي تخصصي پزشكي كه از قبل از انقلاب ايجاد شده بود- و اين مساله قطعا به توسعه دانش در كشور و ساختن آينده ايران كمك بسيار مهمي خواهد كرد. البته در كشور ما انتقاداتي به بعضي از اين نوع گسترش علوم و فناوري در كشور نيز وجود دارد كه قابل بحث است. ولي اصل مساله كاري بسيار مفيد و مهم است. در اين مورد بيشتر بحث خواهم كرد.

Thursday, May 08, 2008

استقبال از كنفرانس ها و كنگره هاي علمي در ايران


امروز به عنوان عضو هيئت رئيسه يكي از جلسات چهارمين كنگره مهندسي عمران دعوت شده بودم . محل كنگره در دانشكده فني دانشگاه تهران بود. با توجه به گستردگي عنوان كنگره - كه تمامي شاخه هاي مهندسي عمران و مسائل مرتبط به آن از جمله مهندسي زلزله را در بر مي گرفت - انتظارم اين بود كه تعداد حضار بيشر از آنچه ديدم باشد. ظاهرا افتادن روز آخر كنگره به پنج شنبه باعث شده بود كه كساني كه روز اول و دوم به كنگره آمده بودند - و البته من فقط تعريف آن را شنيده بودم و خودم حاضر نبودم - روز سوم را به اصطلاح فاكتور گرفته بودند! و امور شخصي خود پرداخته بودند. به هر حال آنچه كه در كنگره عمران در سالني كه من بودم ارائه شد اكثرا از مقالات حاصل از تز هاي دانشجويان كارشناسي ارشد و دكتري بود و بيشتر كيفيت خوبي داشت كه جاي اميدواري - به آنچه در زمينه مثلا مهندسي زلزله انجام و ارائه مي شود - وجود دارد.

Monday, May 05, 2008

افتتاح موزه دكتر شهيدي در ميدان پنجاه و هشت نارمك

ديروز در مراسمي موزه و كتابخانه روانشاد استاد دكتر سيد جعفر شهيدي - كه در سال گذشته دعوت حق را لبيك گفت - در ميدان پنجاه و هشت نارمك ، جائي كه قبلا منزل شخصي آن مرحوم بود، افتتاح شد. هم خريد منزل استاد از سوي شهرداري در مديريت اسبق شهرداري و تبدل اين خانه به كتابخانه و هم تبديل كتابخانه به خانه-موزه در زمان مديريت كنوني دكتر قاليباف كارهاي به ياد ماندني و بنيادي در جهت هويت بخشي به محلات مختلف و گرامي داشت بزرگان هر محله است. همواره در خيابانها و محلات مختلف شهرهاي كشور فرانسه و ديگر شهرهاي اروپائي با ديدن موزه ها و كتابخانه هايي كه به نام مشاهير آن شهر و محله - به مناسبت اينكه زماني در آن خانه مي زيسته اند- با خود فكر مي كردم كه چرا چنين كاري در كشور ما انجام نمي شود. ولي اكنون مي بينيم كه چنين كاري در كشور خود ما هم رايج شده است. مردم محلات مختلف به جاي باليدن به پول و مال و منال دنيا و درجه شيكي آپارتمان و فخر فروشي به دليل خريد اتومبيل گرانقيمت، اگر به مفاخر محله و همسايگي شان احساس فخر و مباهات كنند، گام بزرگي در توسعه فرهنگ شهري ماست. يادآوري كنم كه كار خوبي كه از زمان انقلاب و جنگ تحميلي شروع شده بود، ناميدن كوچه هاو خيابانها به نام شهداي محله است. همچنين نسب پلاكي كه نمابيانگر منزل خاتنواده شهداي محل ، كه در محله ما از سوي مسجد محل انجام شده، كار فرهنگي بسيار خوبي است. اميدوارم با افتتاح موزه استاد شهيدي، ناميدن منازل و احداث كتابخانه و موزه ه در محلات به نام مشاهير علمي و دانشمندان هر محل نيز به حركتهاي فرهنگي مثبت افزوده شود و اين كار در تمام محلات شهرها گسترش يابد.

Sunday, May 04, 2008

پرسپوليس با بردي ديگر در كورس قهرماني قرار گرفت


ديروز پرسپوليس با برد در مقابل سايپا با گل عباس آقائي - كه با دفع ناقص ميثاق معمار زاده دروازبان سايپا بدست آمد- به دو امتيازي سپاهان رسيد. افشين قطبي نشان داده كه مرد ميدان هاي بزرگ است، و بلد است چگونه تيم را حتي در شرايط سخت جمع و جور كند. پرسپوليس با اين مربي شايسته قهرماني است. اميدوارم تا پرسپوليس زلزله كه محبوب هر چي دله!- به حقش كه قهرماني است برسد.

Saturday, May 03, 2008

مصاحبه با راديو ايران صدا در مورد نوآوري و شكوفائي

لينك مصاحبه شبكه راديوئي اينترنتي ايران صدا با من در مورد سال نوآوري و شكوفائي را براي علاقه مندان احتمالي اينجا آورده ام.

Friday, May 02, 2008

بيست و يكمين نمايشگاه بين المللي كتاب


ديروز و امروز با خانواده به نمايشگاه كتاب رفتيم. از پارسال كه نمايشگاه در مصلي برگزار مي شود، به دليل دسترسي بهتر در مركز شهر، رفت و آمد به آن نيز آسان تر شده است. ولي مشكل نبودن پاركينك براي ماشين امروز من را مجبور كرد تا ماشينم را در ايستگاه مترو ميرداماد پارك كنم و بعد دو ايستگاه را با مترو طي كنيم. مشكل ديگر نمايشگاه كتاب در مصلي آن است كه برگزاري تمام غرفه ها در يك فضا – شبستان – مصلي، عملا بازديد از آن را خسته كننده مي كند. به هر حال بايد اشاره كرد كه امسال نمايشگاه از پارسال منظم تر برگزار شد. ضمنا نمي دانم بخش خارجي آن چرا تا اين حد خلاصه شده است – تا حدي كه ما ديديم- چرا كه نمايشگاه كتاب تهران در سالهاي اخير محلي خاص براي خريد كتاب تخصصي است. امسال هم اين كتب تخصصي وجود دارند، ولي به نظرم فضاي محدودي را اشغال كرده اند. شايد هم يكپارچه شدن محل غرفه هاي داخلي و بين المللي چنين تصوري براي من ايجاد كرده است. به هر حال كتابهاي چاپ اول و مخصوص نمايشگاه تعدادشان كم نبود و خوشبختانه امروز كه روز دوم نمايشگاه بود رونق خيلي خوبي هم داشت. از نكات جالب امروز براي من حضور خانم دكتر سارا شريعتي – دختر روانشاد دكتر علي شريعتي – در غرفه بنياد فرهنگي دكتر علي شريعتي بود. ضمنا غرفه انجمن شاعران ايران – اميدوارم اسمش را درست نوشته باشم – هر روز يكي از شاعران بنام را دعوت كرده كه مهمان ديروز بعداز ظهرش سهيل محمودي شاعر معاصر بود. براي علاقه مندان كتاب نظير خود من اتفاقي خجسته است كه اميدوارم هر سال مفصل تر برگزار شود.

Thursday, May 01, 2008

روز معلم مبارك باد


امروز دوازده ارديبهشت سالروز شهادت استاد شهيد آيه الله مرتضي مطهري و استاد دانشگاه تهران است. اين روز در تقويم ما به بزرگداشت جايگاه و مقام معلم و استاد اختصاص يافته است. ضمن ابراز ارادت به تمام معلمان عزيزم از ذوره دبستان تا دكتري، به تمامي همكاران آموزگار و معلم و اعضاي هيئت علمي دانشگاهها و پژوهشگاههاي سراسر كشور خسته نباشيد مي گويم. ياد و خاطره انديشمند گرانقدر استاد مطهري كه به كين تحجر و خشك مغزي گروه تروريستي فرقان به شهادت رسيد نيز گرامي باد.