وبلاگ دکتر مهدی زارع

مکانی برای تبادل نظر و اتاق فکر دکتر مهدی زارع و دوستان...

My Photo
Name:
Location: Tehran, Tehran, Iran

Friday, June 22, 2012

Crisis Management of Tohoku; Japan Earthquake and Tsunami,11 March 2011

our new article on the Crisis Management during the Japan 2011 Earthquake and Tsunami, published in the Iranian Journal of Public Health (an ISI cited Journal, published since 1971 in the Tehran University of Medical Sciences); entitled; 
   Crisis Management of Tohoku; Japan Earthquake and Tsunami,11 March 2011 ; 
by: Mehdi Zare, Setareh Afrooz  
http://journals.tums.ac.ir/upload_files/pdf/_/20892.pdf

Wednesday, June 20, 2012

بیست و دومین سالروز زمینلرزه ۳۱ خرداد ۶۹ منجیل


امروز بیست و دومین سالروز زمینلرزه
۳۱ خرداد ۶۹ منجیل با بزرگای ۷.۳ است. این زلزله در ساعت ۳۶ دقیقه بامداد به وقت محلی در هنگامی رخ داد که تلویزیون ایران مشغول پخش بازی فوتبال برزیل-اسکاتلند در جریان بازیهای جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا بود و به همین دلیل بسیاری از مردم منطقه زلزله زده بیدار بوده و اگر توانستند عکس العمل نشان دادند. گرچه که آنها که زنده ماندند به ویژه در منطقه رومرکز مهلرزه ای تعریف می کردند که تکان های  لرزه اصلی چنان شدید بود که پس از احساس لرزشها شدید ابتدایی به دلیل ابنکه پرتاب شده بودند و بی هوشی، متوجه نشده اند که چه اتفاقی در ادامه ماجرا افتاده است. در این زلزله بر اساس آمار های رسمی حدود ۱۵۸۰۰ نفر از هموطنان ما در منجیل رودبار، لوشان و طارم علیا و همچنین شهرهای گنجه،  لشت نشا، کوچصفهان و به ویژه در رشت - مرکز استان گیلان - و ... جان باختند. این زمینلرزه با گسلش زمینلرزه ای به صورت منقطع در طول تقریبی ۷۵ کیلومتر از پاکده و جیرنده در جنوب شرق تا باکلور در شمال غرب  همراه شد.  از مهمترین اثر های این گسیختگی سطحی زمینلرزه ای که همچنان در جناح راست سد سفید رود و محدوده پی جرثقیل تاجی سد، به صورت گسیختگی در پی سنگ مشخص است که برای من به صورت یک موزه طبیعی در آمده که هر سال دانشجویانم در دانشکده فنی - رشته مهندسی معدن - دانشگاه تهران را در اوایل خرداد ماه به بازدید آن و پهنه زلزله زده می برم.
امسال هم همین بازدید را در ۱۱ خرداد ما انجام دادیم. 
ضمن یادآوری از جانباختگان زمینلرزه ۳۱ خرداد ۶۹ منجیل، به اطلاع می رسانم که در قطب مهندسی نقشه برداری در سوانح طبیعی دانشکده فنی دانشگاه تهران، که خود عضو هسته اصلی آن نیز هستم، یک سخنرانی به یادبود این زمینلرزه  و مرور درسهای آن امروز ۳۱-۳-۹۱ در ساعت ۱۷ در گروه نقشه برداری دانشکده فنی دانشگاه تهران خواهم داشت. 

Monday, June 18, 2012

شبه علم در گزارش ورزشي


در زبان رسانه اي در ايران در توجه به موضوعات جالب و خبري و همچنين براي بيان با تاكيد بيشتر بر سو‍ژه اي خبري بعضا از بيان شبه علمي استفاده مي شود. در اين يادداشت ضمن پرداختن به اين موضوع تلاش مي شود تا به چند مورد در بيان شبه علمي در گزارش هاي رسانه هاي ورزشي ايران پرداخته شود.
-در هفته سوم خرداد ماه و درروز بازي ايران- قطر (انتخابي جام جهاني 2014 برزيل)   يكي از روزنامه هاي ورزشي براي تشويق حضور هواداران تيم ملي فوتبال در استاديوم آزادي و پر شدن استاديوم از هواداران ايراني فوتبال، تيتر زده بود:" زلزله 100 هزار ريشتري!"  لابد منظور اين بوده كه با حضور 100 هزار نفر هوادار تيم ملي، و تشويق هاي آنها،  چنين تكاني به استاديوم (ايضا تيم حريف) وارد مي شود كه اندازه آن بايد 100 هزار ريشتر باشد(!). به هر حال اگر تيتري حتي به اغراق و بزرگنمايي و براي تهييج در نشريه اي به كار مي رود، آيا مجازيم تا تعريف هاي علمي، اندازه ها و مقياس ها را زير پا بگزاريم؟
براي ترويج نگاه واقع بينانه به پديده هاي پيرامونمان لازم است تا پايه هاي تعريف شده و مباني علمي شناخته شده را محترم بشناسيم و با چنين تعريف ها و مباني بازي نكنيم. از سوی دیگر برای عدد و رقم و درصد و نسبت باید اهمیت قایل شد. وقتی برای بیان اغراق آمیز و تهییج حمایت از تیم ملی کشور 100 هزار هوادار را به یک زمینلرزه با 100 هزار ریشتر تشبیه میکنیم، هم نشان از نادیده گرفتن ارزش واقع بینانه عدد  دارد و هم بی اطلاعی از مقیاس اندازه گیری. در این مورد باید یادآور شد که زمینلرزه با بزرگای بیش از 9. به تعداد محدودی و تقریبا یک بار در هر دهه رخ می دهند و بزرگترین زلزله ثبت شده در تاریخ همچنان زلزله 22 ماه مه 1960 شیلی با بزرگای 9.5 است . بنابراین اطلاق عدد 100 هزار به بزرگای زمینلرزه کار اساسا غلط و بی وجهی است!


-      اشاره به اندازه ها و نسبت ها و درصد ها نکته ای است که گاهی در بحث های کارشناسی و تخصصی هم به ان بی توجهی نشان می دهیم. در يك برنامه ورزشي راديو جوان، قبل از همين بازي فوتبال ايران – قطر (سه شنبه 23-3-91) ، خبرنگاري كه در مورد دومين بازي از 8 بازي مرحله مقدماتي رقابتهاي انتخابي جام جهاني 2014 برزيل در گروه 2 آسيا صحبت مي كرد، در حال تفسيري از احتمالات ممكن براي بازي بود و با اشاره به اهميت حضور تماشاگران و پر شدن استاديوم آزادي براي پيروزي تيم ملي فوتبال ايران گفت كه اگر اين بازي دوم را در تهران از قطر ببريم، ما 50% از راه صعود را طي كرده ايم (!). اينجا نيز سوال مهم آن است كه اولا از 8 بازي چگونه است كه اگر دو بازي را ببريم 50% راه صعود را رفته ايم؟ به اين منظور لازم است تا بيان شود كه اگر براي صعود به يك حداقل امتيازي نياز باشد با كسب چه مقدار امتياز، چه درصدي از مسير طي شده است.
-      بيان درست درصد و نسبت در هميشه با در نظر گرفتن احتمال معني درست مي يابد. بيان شبه علمي هميشه به در نظر گرفتن يك واقعيت – بيشتر حاشيه اي – و نه تاكيد بر واقعيت علمي و مستندات مهم و لازم براي جمع بندي، مي پردازد.
-       تيم ملي فوتبال هلند در جام جهاني 2010 تا فينال پيش رفت و در فينال با مغلوب شدن در مقابل اسپانيا به نايب قهرماني جام جهاني رسيد. همين تيم در سال 1988 قهرمان جام ملتهاي اروپا شده بود. ولي در جام ملتهاي اروپاي 2012 با سه شكست پي در پي در همان دور اول از رقابتها حذف شد. توجه عمده گزارشگران ورزشي ما به سابقه اين تيم در جام جهاني قبلي و يا حضور بازيكنان بزرگي چون آرين روبن، فان پرسي، اشنايدر، فان در فارت، استكلنبرگ و ... اختصاص دادند، ولي تقريبا هيچ تحليلي ديده نشد كه اين بازيكنان بزرگ چرا هيچوقت در غالب يك تيم نتوانستند حتي به يك نتيجه مساوي در مسابقات يورو2012 برسند؟ درصد آمادگي و مراحل آماده سازي تيمي آنها و رهبري تيمي توسط سر مربي چگونه صورت گرفت آيا زمان پرداخته شده به اين آماده سازي ها مناسب بوده است؟
-       
-      تازماني كه ديد واقع بينانه و بر اساس آمار واقعي و با ديد علمي به كار گرفته نشود،تا داده به اطلاعات و اطلاعات به علم پردازش وارایه نشود، نه گزارش هاي ورزشي و البته نه نگاه ها به ساير پديده هاي پيرامون بر اساس اقع بينی نخواهد باد. این فرایند  با اغراق و يا ناديده گرفتن واقعيت ها و درصد هر يك از عوامل موثر در شكل گيري وضع موجود به تفسیر نادرست و غیر واقعی و  پيش بيني غلط آينده همراه خواهد بود. با چنين نگاهي، بيش از هر چيز شبه علم بر ديدگان و گرارشمان از وقايع پيرامون حاكم خواهد بود.    

Friday, June 08, 2012

ازپيش بيني نتايج يورو 2012 توسط حيوانات تا تصوير مارك هاي تجاري در قمر



اين روزها با مظاهر جديدي از شبه علم و پرورش خرافات در جامعه به ويژه با تاثير خاص و ويژه رسانه ها و اينترنت مواجه هستيم. هنوز از شوخي – يا بازارگرمي اينترنتي -با امكان ديدن سايه يك مارك تجاري  بر ماه دو روزي نگذشته بود كه خبر رسيدكه در آستانه مسابقات فوتبال يورو 2012 بازار پيش بيني نتايج مسابقات با استفاده از حيوانات (از جوندگان گرفته تا ماهي ها) گرم است. در اين ميان سايت هاي اينترنتي خبري، تفريحي، شبكه هاي اجتماعي  و يا وب لاگها ابتدا در در خارج از كشور و داخل (و در مواقعي برعكس، ابتدا در داخل و سپس سايتهاي خارجي) خبر هايي منتشر كرده اند، و رسانه هاي ديگر نيز به وي‍ه راديو تلويزيون ها و بعضا روزنامه ها هم دست به كار شده اند. تعدد رسانه ها نيز در اين روزها عامل گسترش هر چه بيشتر اين 
نوع مطالب در ميان مخاطبان شده است.

آنچه كه در مورد اين خبر ها جالب توجه است تمايلي به عدم توجه به عقل ، علم و داده ها و اطلاعات واقعي و گريز از نگاه واقع بينانه است. مثلا در مورد شايعه افتادن سايه يك مارك تجاري بر روي قمر زمين، موضوع درست موقعي مطرح شد كه كيهان شناسان و دوستداران نجوم و علم در سراسر جهان خودرا براي رصد گذر زهره از مقابل خورشيد به عنوان آخرين گذر در قرن بيست و يكم آماده مي كردند. در كشور ما ايران ضمن اينكه اولين گذر زهره كه توسط يك دانشنمد گزارش شده است، و اين اتفاق مهم  دقيقا 999 سال پيش در سال 1013 ميلادي توسط دانشمند بزرگ ايران ابوعلي سينا رخ داده (و در كتب شفا توسط خود وي توضيح داده شده) در سده نوزدهم، در زمان ناصري نيز اين پديده توسط دانشمنداني چون ميرزا محمود خان قمي (مشاورالملك) و عبدالقفار نجم الدوله، معلم رياضي دارالفنون در كاخ شمس العماره در تهران رصد علمي شده است. سابقه مشاهده  علمي  مستقيم و تلاش براي آزمون پديده هاي طبيعي با نگاه واقع بينانه و نه بر پايه  شايعات، خرافات و بازيهاي خيال پردازانه ذهني، نشان مي دهد كه در ايران اهميت و توجه تاريخي به علم و مشاهده تجربي پديده ها جدي بوده است. در زمان حاضر نيز ده ها و شايد صدها گروه رصد نجومي حرفه اي و البته بيشتر آماتور و همچنين افراد علاقمند به علم در بيشتر شهرستانهاي كشور به اين مساله علمي و پديده طبيعي توجه كرده و براي مشاهده گذر زهره تلاش كردند و از منابع مختلف سعي در مطالعه در مورد آن و كسب خبر در مورد كم و كيف توجه به اين موضوع در ساير كشور هاي جهان نمودند. ولي چگونه است كه توجه به مساله اي به وضوع خرافي – احتمالا شوخي يا به مقاصد ديگر تبليغي، تجاري يا ... – ممكن است وقت بعضي از كاربران اينترنت را به خود مشغول كند؟ اين موضعي است كه البته بيشتر جامعه شناسان و روان شناسان بايد به آن پاسخ بگويند و در اين چند روز بعضا بررسي هم كرده اند.
 آنچه به نگارنده مربوط مي شود آن است كه هموطنان بوعلي سينا با سابقه اي هزار ساله از رصد  ومشاهده علمي  در اين سالهاي اخير بايد ابزار فناوري اطلاعات جديد را به عنوان وسيله اي براي گسترش مرزهاي دانش عمومي خود و توسعه نگاه واقع بينانه  همگان به پديده ها قرار مي دادند. چطور ممكن است كه همچنان كساني در صفحه هاي شبكه هاي اجتماعي يا از طريق ارسال اي ميل به دوستان و آشنايان خود در جهت توسعه خرافات و داده هاي بي پايه اقدام كنند؟ در اين صورت آيا توسعه فناوري هاي جديد (كه فناوري اطلاعات و ارتباطات از مهمترين آنهاست) به توسعه خرافات و شبه علم كمك نكرده است؟ البته در اين مورد نقش اختلالات رواني درصدي از مردم در تمام كشور ها را هم نبايد ناديده گرفت. بالاخره در تمام جوامع انساني درصدي – كم يا زياد- از شهروندان دچار درجات مختلف از اختلال رواني هستند. خيال پردازي، توهم ذهني ،ترس و شك به پديده هاي عادي و طبيعي پيرامون از منابع تمايل به باور خرافات و توهمات خود و ديگران است، و با دسترسي به ابزارهاي فناوري  اطلاعات، تمايل براي ترويج و توسعه اين توهمات از طريق اين ابزارها گسترش هم يافته است. درصدي از اين پديده قابل درك است، ولي وقتي موضوع از حد گذشت و وقتي ببينيم  كه بعضي  از فارغ التحصيلان دوره هاي فوق ليسانس و بعضا دانشجويان  دكتري  كشور هم به اشاعه اين توهمات كمك كنند، حتما مساله را بايد جدي گرفت. دانشجوي علم، در اولين گام بايد به اندازه، عدد، مقدار، درصد و نسبت، آگاه شده و در مورد داده ها و اطلاعات در هر زمينه اي با در نظر گرفتن اندازه ها و نسبت ها به قضاوت بپردازد. چگونه ممكن است كه شهروندان ايراني از اولين سالهاي دبستان در مدارس كشور مباني علم را بياموزند ولي حتي در آخرين سالهاي دوره هاي تحصيلات تكميلي به مشاهده مستقيم، اندازه گيري و نسبت ها اهميت ندهند؟! حتما اين فرايند آموزشي ايرادهاي جدي  داشته است. آيا وقتي بعضي از كاربران اينترنت به اخبار خرافي اينگونه اهميت مي دهند يك معني آن اين نيست كه  در آموزش عمومي علم در سطح كشور بايد بازنگري كرد؟آيا همين خرافه پذيران و ترويج دهندگان خرافه در زندگي شخصي و تصميمان فردي و خانوادگي خود نيز با مشكلات مختلف روبرو نيستند؟ وقتي قوانين پايه علم و اهميت مشاهده و تجربه مستقيم ناديده گرفته شد، در آن صورت اهميت اندازه ها و داده ها و صحت اطلاعات كه بايد از منابع موثق دريافت شود توسط شهروندان ناديده انگاشته نخواهد شد؟ در اين مورد بعضي ممكن است موضوع را از جنس شوخي و تفريح بدانند ولي از ديد نگارنده هيچ نوع شوخي و مزاح با مفاهيم و پديده هاي طبيعي  و علمي كه به توسعه خرافات و شبه علم بيانجامد پذيرفته شده نيست، و اساسا مردود است. حتي بيان ظاهرا خنده دار بعضي كلمه هاايي كه در تخصص و علوم مختلف جايگاه تعريف شده دارند در رسانه هاي مختلف – از راديو و تلويزيون گرفته تا اينترنت – براي نگارنده بيشتر آزاردهنده است تا مفرح. 
در مورد پيش بيني نتايج فوتبال نيز،دو سال پس از جام جهاني 2010 آفريقاي جنوبي و مرگ هشت پاي آلماني كه مدعي بودند به پيش بيني نتايج مسابقات فوتبال دست ميزند، همچنان بنگاههاي شرط بندي و تجاري و ظاهرا بعضي رسانه ها دست بردار نيستند و اين بار به جوندگان و ماهيها و ... روي آورده اند تا كار هشت پاي جام جهاني 2010 پس از مرگش بر روي زمين نماند!. عجيب آن است كه به جاي توجه به كيفيت فني،  نحوه استفاده  تيم هاي مختلف در جام جهاني و همين مسابقات يورو 2012 از علم و فناوري  و اينكه درصد امادگي فني و كيفيت كار تيم مديريتي و ميزان سرمايه گذاري بر روي هريك از اين تيم ها چقدر بوده است، به حاشيه هاي بي پايه و اساسي به عنوان پيش بيني از سوي جانوران پرداخته مي شود! يعني تمام مراحلي كه يك تيم براي آمادگي فني و سرمايه گذاري  دامنه دار و  مديريت صحيح براي موفقيت و قهرماني لازم دارد ناديده انگاشته شود و به دليل جنبه هاي تصادفي  و اتفاقي كه به هر حال بخشي از مسابقه و ورزش فوتبال است، به شرط بندي و پيش بيني توسط حيوانات بايد اهميت داد؟! پس اهميت علم و استفاده از فناوري هاي جديد كه قوي ترين تيم هاي  ورزشي جهان در مراحل آماده سازي خود به كار مي برند، و همچنين ثبات مديريت صحيح،  همگي بايد به فراموشي سپرده شود؟ مثلا اگر تيم يا بازيكني را از قبل به عنوان تيم يا بازيكن قوي  مي شناسيم، نبايد به ميزان و درصد آمادگي آن در قبل و جريان مسابقه توجه داشت؟ اينكه تيمي به لحاظ رواني هم آرامش كافي را دارد و تمامي مسايل آن از نظر كيفيت كار فني، تغذيه و فيزيو تراپي گرفته تا اخلاق حرفه اي در آن زير نظر تيم هاي تخصصي از ماهها قبل و در جريان مسابقات كنترل و تحليل علمي و حرفه اي شود، اهميتي براي توجه ندارد، تا به مسايل بي پايه و شبه علمي توجه كنيم؟
به نظر نگارنده تمامي اين موارد با عقل گريزي، و بي توجهي به علم و ناديده گرفتن داده ها و نسبتها و درصدها و از همه مهمتر فرار از نگاه واقع بينانه ارتباط مستقيم دارد كه از ديدگاههاي مختلف تخصصي قابل بررسي است. ولي هرچه كه هست، مسووليت نوادگان بوعلي سينا را رفع نمي كند: بوعلي سيناي  بزرگ 999 سال قبل به رصد علمي مستقيم گذر سياره زهره از مقابل خورشيد در اين سرزمين پرداخت  بي انصافي است كه نوادگانش به خرافات و شبه علم يك هزاره پس از او بها دهند.       

خاطرات من از فوتبال اروپايي

در اين روزها كه فوتبال جام ملتهاي اروپا
euro2012
در اكراين و لهستان آغاز شده است، به ياد خاطرات فوتبال اروپايي خودم افتادم والبته بيشتر حاشيه آن و رفتار مردم و آنچه خودم در اجتماع فرنگي ها ديده ام. چون از سال تحصيلي 1995-1996 (1374-1375) در دانشگاه ژ‍وزف فوريه، در شهر گرونبل فرانسه به مدت سه سال و نيم  مشغول تحصيل دوره دكتري در رشته زلزله شناسي – با تخصص زلزله شناسي مهندسي-بوده ام، شايد طبيعي باشد كه خيلي از اين خاطرات من به تيم فوتبال فرانسه مربوط باشد، ولي نكته هاي ديگري هم كه به ياد مي آورم در اين يادداشت آورده ام:
   يك يادآوري كوچك به عنوان مقدمه: شخصا متوجه نمي شوم اينكه هموطن من مثلا اگر طرفدار سرسخت ايتاليا ، يا تيم باشگاهي بارسلوناي اسپانيا است، يعني چه؟چطور يك ايراني ممكن است در فوتبال طرفدار سينه چاك يك تيم غير از كشور خودش باشد!؟ من يكي متوجه نشده ام، ولي به عنوان سرگرمي و اينكه علاقه مندي هاي ظاهري به عنوان جدي كردن اين نوع سرگرمي براي هموطنان من و البته ساير مردم دنيا باشد، در اين حد را مي فهمم و به همين ميزان رضايت ميدهيم تا دچار تناقضات ناسيوناليسي نشده باشيم!

    يادآوري دوم، به عنوان يك علاقمند دايمي ورزش، علاوه برتمامي تيم هاي ملي ايران، به ويژه  تيم ملي فوتبال ايران، شخصا در 44 سالگي، سابقه اي حدود چهل ساله در طرفداري از تيم پرسپوليس دارم! و البته در هر زمان (اول بشه، آخر بشه...) ما پرسپوليسي دو آتيشه ايم! پسرم هم كه الان نه ساله است، در اين زمينه دنباله راه پدر را با جديت پيش گرفته است (حالا اين موضوع چه ربطي به قوتبال اروپايي دارد، مهم نيست، مهم اين است كه ما پرسپوليسي هستيم!) .

حال برويم سراغ خاطراتم از فوتبال اروپايي:
 چهارشنبه 6 تير 1375، 26 ‍ژوئن 1996: بازي نيمه نهايي يورو 96: انگلستان، در شهر منچستر: فرانسه – جمهوري چك:
در شهر گرونبل فرانسه براي ديدن  بازي در خانه (آپارتمان) يكي از همدوره اي ها به نام داويد بومون جمع شده ايم. اين تيم فرانسه پايه همان تيم قهرمان جهان در جام جهاني 98 فرانسه است و بازيكنان بزرگي چون زيدان، جوكايف، گقن (گرن) و لوقان (لوران) بلان {سرمربي كنوني تيم ملي فرانسه} در آن بازي مي كنند.  بازي كه در ورزشگاه معروف اولترافود برگزار مي شود، در وقت معمول و اضافه، صفر-صفر تمام مي شود، و دو تيم براي زدن ضربات پنالتي آماده مي شوند. درست قبل از شروع پنالتي ها جواني از همسايگان رفيق ما، زنگ در را مي زند، و مي گويد: ببخشيد! ما داشتيم بازي را ميديديم، نمي دونم چرا تلويزيون ما خراب شد!، ميشه بياييم پنالتي ها را اينجا ببينيم؟ و دوست من (داويد كه ميزبان ما هم بود) مي گويد: بله، حتما، و او به همراه سه نفر از دوستانش وارد مي شوند. پنالتي اول را زيدان گل مي كند، و دومي را يوري جوركايف (كه يك فرانسوي با اصل ارمني است) نفر دوم است. ميهمان تازه وارد ما مي گويد كه اين جوركايف فوتبالش را از همين گرونبل ما آغاز كرده است! خوشبختانه جوركايف هم پنالتي اش را گل مي كند،... ولي پنالتي آخر را رينولد پدرو، خراب ميكند  و فرانسه حذف مي شود! دوستان فرانسوي همگي پكر و ناراحت خانه رفيقمان داويد را ترك مي كنند...
دوشنبه 8 تير 1377، 29 ژوئن 1998: بازيهاي مرحله يك شانزدهم جام جهاني 98 فرانسه: بازي مكزيك-آلمان: در گرونبل درلابوراتوار
LGIT
در انستيتو
IRIGM
كه من دكترايم را در آن مي گذرانم، به پيشنهاد دو نفر از استادان به مناسبت برگزاري جام جهاني و براي سهولت كار براي ان استادان و دانشجوياني كه در زمان برگزاري مسابقات در محل انستيتو هستند، تلويزيون كوچك 14 اينچي به محل قهوه خانه و آشپزخانه كوچك در طبقه سوم  آورده اند. هر كه ميخواهد بازي را ببيند به محل قهوه خانه مي آيد (با من و يكي دو نفر ديگر از دوستان، براي هر بازي  حدود 10 نفر مي شويم). بازي مكزيك- آلمان در دور يك شانزدهم نهايي جام جهاني برگزار ميشود. گل اول را كه هرناندز در دقيقه 47 براي مكزيك ميزند، بيشتر دانشجويان و استادان فرانسوي كه در محل تماشا هستند، به نشانه شادي به هوا مي پرند و هورا مي كشند!‌(نشانه احساس علاقه كلاسيك فرانسوي ها  به آلمانها به وي‍ژه در مسابقات فوتبال!) وبعد كليزمن و اليور بيرهوف به ترتيب در دقايق 75 و 86 دوگل براي آلمان مي زنند، كه در زمان هريك از اين گل ها، فرانسوي هاي حاضر فرياد آه‌!‌ (از ناراحتي) مي كشند، و حالا من خوشحالي ميكنم. موقع گل اول آلمان از من مي پرسند تو چرا خوشحالي، مي گويم چون آلمان در دور مقدماتي ايران را 2-0 برده، من دوست دارم تا فينال بالا برود! و فرانسوي ها مي گويند:‌آهاااان!‌درسته! (البته به فرانسه مي گويند، كه فارسيش ميشود همين كه من نوشته ام اينجا!)   

جمعه 12 تير 1377: 3 ژ‍وييه 1998: يك چهارم نهايي جام جهاني 1998: فرانسه، شهر پاريس استاديوم سن دني: بازي فرانسه – ايتاليا
من يك هفته  در لندن براي ارايه مقاله در يك كنفرانس هستم و در يك قهوه خانه در خيابان آكسفورد، در نزديكي ماربل آرچ و هايد پارك از صبح اطلاعيه زده اند كه بازي فرانسه- ايتاليا را مي توانيد مستقيم بر روي پرده بزرگ در اين محل ببينيد. در زمان بازي (15:30 به وقت لندن) به همين محل ميروم. تعداد زيادي ايتاليايي و البته تعداد كمتري فرانسوي براي تماشاي بازي آمده اند . بازي كه برگزار ميشود ايتاليايي ها انگار كه داخل استاديوم سن دني – استاد دو فرانس- در پاريس هستند، و بازكنان  تيم ملي ايتاليا را با همان شعار هاي استاديومي تشويق مي كنند (چقدر احساساتشان شبيه ماست!) مثلا در حمايت از عكس العملهاي جالب پايلوكا دروازبان ايتاليا، دست جمعي تكرار مي كنند: "لوكا، پايلوكا...." . البته فرانسه در پنالتي ها ايتاليا را در اين بازي مي برد و چند ايتاليايي از عصبانيت نزديك است كه كارشان به دست به يقه شدن با اندك فرانسوي هاي خوشحال حاضر در محل بكشد، كه به خير مي گذرد... 
شنبه 20 تير 1377،  11 ‍ژوييه 1998، يك روز قبل از فينال جام جهاني 1998: فرانسه-برزيل،
من ديروز به فرانسه برگشته ام و  در گرونيل به وسط شهر رفته ام براي خريد شنبه ها (آخر هفته) و طبق معمول به فروشگاه
محصولات فرهنگي
FNAC
در خيابان فليكس پولا سري ميزنم تا آخرين محصولات فرهنگي و فناوري هاي مرتبط با فرهنگ  (كتاب، موسيقي، مجلات ، كامپيوتر، دوربين عكاسي و فيلم برداري و ... ) را ببينم. اين فروشگاه
FNAC
كه به دليل نزديكي به ميدان ويكتور هوگري گرونوبل به نام فروشگاه
FNAC
 ويكتورهوگر ناميده مي شود، محل دايمي زنگ تفريح هاي من در دوره دكتري در فرانسه است. حسن كار هم اين است كه در اين فروشگاه مي تواني (مثل تقريبا تام كتاب فروشي هاي اروپا) بدون اين كه كتاب يا يك سي دي موسيقي را بخري ، هر قدر كه زمان و تمايل داشتي امكان خواندن كتاب و شنيدن بخشهايي از موسيقي سي دي هاي جديد هست. يك دغدغه هميشگي من هم اين است كه سري به بخش موسيقي هاي شرقي بزنم و سي دي هاي موسيقي ايراني را – كه طبق رسم فروشگاههاي
فرهنگي
FNAC
تماما موسيقي سنتي ايراني، مشتمل بركارهاي بزرگاني چون حسين عليزاده و محمد رضا شجريان و .. .است-
ببينم ، ضمن اينكه كنترل كنم كه آيا سي دي جديدي آمده يا نه، بررسي كنم كه نكند سي دي هاي ايراني زير يا پشت ساير سي دي هاي اين بخش (موسيقي شرقي/خاورميانه) در اثر زير رو كردن سي دي ها توسط ساير مشتريان پنهان شده باشد (!) و اگر اين اتفاق افتاده آن قفسه را شخصا به نفع سي دي هاي ايراني مرتب كنم! همچنين است  كنترلم بر روي كتابهاي – بيشتر گردشگري و طبيعت- به زبان فرانسه در مورد ايران! (مبادا كتابهاي مربوط به ايران را ساير مشتريان كنار گذاشته باشند يا زير كتابهاي مربوط به ساير كشور هاي خاورميانه يا شرق گذاشته باشند!). برگرديم به فضاي آن روز شنبه قبل از فينال جام جهاني 98. نكته جالب اينكه براي اعلام حمايت از تيم ملي فرانسه كه فردا بايد بازي فينال را در مقابل برزيل برگزار كند تمام كاركنان فروشگاه FNAC از مدير فروشگاه تا فروشندگان و راهنمايان در غرفه هاي مختلف، خطوط رنگي سه رنگي (آبي، سفيد، قرمز، به رنگهاي پرچم فرانسه) روي صورت خود كشيده اند. در تمام محل صندوق هاي فروشگاه هم پرچم هاي كوچك فرانسه براي اعلام همبستگي با تيم ملي نصب شده است. اين هم فضاي جالبي براي حمايت ملي است!‌مگر اعضاي تيم ملي فوتبال فرانسه اين فروشندگان در فروشگاه را مي بينند؟ ظاهرا مهم نيست....

جمعه 12 شهريور 1989، 3 سپتامبر 2010، بازي  انتخابي يورو 2012، فرانسه، پاريس: استاديوم سن دني: فرانسه – بلاروس، اولين بازي رسمي با مربي گري لوران بلان با باخت 1-0 براي فرانسه با گلي كه در دقيقه 86 دريافت كرد، همراه بود!
من تازه با پرواز استانبول- پاريس رسيده ام به فرودگاه شارل دوگل. عازم كنفرانس اروپايي زلزله شناسي در شهر مون پليه در جنوب فرانسه هستم. از هنگام فرودآمدن هواپيما، از طريق راديو
-mp3
كه معمولا همراه دارم و به گوش ام زده ام، دقايق آخر بازي
فرانسه -بلاروس را مي شنوم. جالب است كه استاديوم سن دني (استاد دو فرانس) كه فرانسوي ها براي برگزاري جام جهاني 1998 ساختند، در شمال پاريس در نزديكي فرودگاه شارل دو گل است و از همان هواپيماي در حال آمادگي براي نشستن مي توان چراغهاي روشن استاديوم را ديد. تا هواپيما بنشيند و ما از محل گذرنامه و تحويل بار عبور كنيم،‌از راديويي كه در گوش دارم، مي شنوم كه فرانسه در دقيقه 86 گلي از بلاروس دريافت مي كند كه در دقايق اندك باقيمانده امكان جبرانش را هم نمي يابد! شروعي تلخ براي لوقان بلان كه تازه سرمربي تيم ملي فرانسه شده و اين اولين بازي رسمي او در اين مقام است. . تا سوار قطار RER
براي رسيدن به مركز شهر پاريس و رفتن به هتل شوم بازي تمام شده و من در ايستگاه قطار استاديوم استاد-دو-فرانس (كه ايستگاهي در در نزديكي فرودگاه شارل دوگل است) با خيل هواداران – اكثرا جوان و نوجوان - فرانسوي مواجه مي شوم،كه با غرغر كردن و ابراز نارضايتي سوار قطار
RER
مي شوند. با آنها هم كلام مي شوم‌"اه، چطور شد؟ فرانسه باخت؟‌" و يكي دو تا نوجوان 14-15 ساله جواب مي دهند "اه بله، چه ميشود كرد، برنامه براي برد نداشته باشي همين ميشه ديگه....".
و اين است فوتبال : عين زندگي.