وبلاگ دکتر مهدی زارع

مکانی برای تبادل نظر و اتاق فکر دکتر مهدی زارع و دوستان...

My Photo
Name:
Location: Tehran, Tehran, Iran

Wednesday, November 13, 2013

مروری بر بعضی خاطرات عاشورایی من - به مناسبت عاشورای حسینی


دوشنبه 20 آذر 1357- عاشورای 1399 قمری:
امروز صبح با خانواده (پدر، مادر و برادرم) از خیابان نظام آباد تهران، به سمت میدان فوزیه حرکت کردیم (هنوز نامش میدان امام حسین(ع) نشده، در مملکت انقلاب شده، ولی همچنان مردم به این میدان، بیشتر میدان "فوزیه" می گویند). تا از آنجا به مسیر اصلی راهپیمایی بپیوندیم. من ده ساله ام و در تمام عاشوراهای قبلی (که اتفاقا در جاهای مختلف ایران حاضر بوده و دیده ام) این مدل عاشورا را ندیده بودم (بعدش هم ندیدم!). در خیابان نظام آباد جنوبی در همان ابتدای صبح که مردم گروه گروه در حال حرکت به سمت جنوب هستند، صحبت از آن است که ممکن است امروز گاردی های شاه به صفوف مردم حمله کنند، البته بعضی دیگر هم می گویندکه: نه! آنها امروز بیرون نخواهند آمد. وقایع ساعات بعد همان روز عاشورای 57 نشان داد که گروه دوم درست  حدس زده بودند. از صبح که حرکت کرده ایم، فرم و شکل عزاداری ها اکثرا سنتی نیست (دستجات عزاداری بیشتر حالت تظاهرات عمومی دارند) البته میان صفوف تظاهر کنندگان مردم سیاه پوشی هم هستند که جا به جا، شعار های عزاداری سنتی را ، با تاکید بر جنبه های ضد ظلم، تکرار می کنند). در پیچ شمیران روی یک مینی بوس آبی رنگ می بینم که یکی روی سقف مینی بوسی رفته و به هدایت شعارهای تظاهر کنندگان مشغول است. اشعار مذهبی تاکیدی خاص بر آزادگی با رنگ و بوی انقلاب دارد:
زیر بار ستم نمی کنم زندگی/
می کنم جان فدا در ره آزادگی/
زنده بادا حسین، مرده بادا یزید/
وا حسینا، وا حسینا... /
و البته سیل جمعیت تا چشم کار میکند در تمام خیابان انقلاب دیده می شود. واقعا اقیانوسی انسانی است و این جمعیت با حضوری عاشوایی، از دو ماه و دو روز قبل از پیروزی انقلاب در 22 بهمن 57، فاتحه شاهنشاه و  شاهنشاهی را در ایران برای همیشه می خوانند.  شعار های ضد شاه (مرگ بر شاه) و "درود بر خمینی، سلام بر شهیدان" هم همراه شعارهای عاشورایی فراوان گفته میشود.
عصر همان روز که برای رفتن به مراسم شام غریبان عازم مسجد جامع فاطمیه (در میدان تسلیحات، خیابان نظام آباد تهران) هستیم، اولین دسته سنتی عزاداری شام غریبان را سینه زنان و زنجیرزنان می بینم و البته برایم در چنین روزی که عاشورایی کاملا سیاسی  و ضد رژیم شاهنشاهی را دیده ام، خیلی تعجب دارد که در چنین عصری این نوع دسته جات سنتی را هم ببینم!.

پنجشنبه : 12 مهر 1363:، شب تاسوعای 1405 قمری:
به همراه دسته زنجیر زنی مسجد جامع فاطمیه مطابق سالهای اخیر در حال عزاداری در خیابان نظام آباد هستیم و از مسجد خودمان، به رسم تمام دسته جات عزاداری در حال حرکت در حین عزاداری  و سر زدن به  تکیه ها و مسجدهای دیگر هستیم (ما بیشتر به مسجدها سر میزنیم). امسال اعلام شده که دستجات عزاداری نباید بعد از ساعت 11 شب به بعد از بلندگو در خیابانها استفاده کنند، و ادامه عزاداری ها را باید در داخل مساجد و یا در خیابان بدون بلندگو انجام دهند. این مقررات البته با تسامح اجرا می شود و خلاصه مشهود است که خیلی هم گیر نمی دهند! ما حدود ده دقیقه به  11 شب می رسیم به مسجد امام رضا (ع) در خیابان نظام آباد (پایین تر از تقاطع خیابان وحیدیه). دائی من که در این هئیت عزاداران یکی دو سالی است مداحی هم می کند، عزاداری داخل مسجد را نیز هدایت می کند . او، در این مراسم دوست و دستیاری دارد که از او یکی دوسالی کوچکتر است و همراهش می خواند (و آن دوست دائی خوشبختانه زنده ماند تا امروز که خود به مداح بسیار معروفی در ایران تبدیل شده.  او کسی نیست جز: حاج محمود کریمی!). به رسم تمام مراسم این گونه، در مسجد امام رضا (ع) میزبانان از ما با چای پذیرایی می کنند. این قسمت برنامه که تمام می شود، ما به صف می شویم که از مسجد بیرون بیاییم و حالا ساعت حدود 11:20 شب است. درست جلوی در مسجد یک مامور انتظامی وظیفه شناس که ظاهرا به اعمال مقررات حساسیت زیادی دارد، با دائی من که در حال نوحه خوانی (با استفاده از بلند گو) است و  نوحه {سقای دشت کربلا: ابوافضل/ دستش شده از تن جدا: ابولفضل} سر می دهد، شروع به جرو بحث میکند که "کارتان خارج از ساعت مقرر است" و دائی من هم که ظاهرا گوشش به این حرفها بدهکار نیست!، به کارش ادامه می دهد...  ناگهان دیدم صحنه مشاجره در حال تبدیل شدن به درگیری فیزیکی است و مامور مربوطه و همراهانش تلاش می کنند با قطع دستگاه آمپلی فایر، میکروفون را از دست دائی به زور  خارج کنند! و خلاصه ریتم کار به هم می ریزد... دائی من هم که حالا  حسابی عصبانی شده ( و ما هم همچنین، مثل او هیجان زده شده ایم) پشت همان میکروفون می گوید {و صدایش هم در خیابان شنیده می شود که}: "برادرا ! ...لطفا سریع به صف بشن! دسته به هم نریزه!، ضد انقلاب همه جا هست!!!،... {و با حالت نوحه خوانی ادامه می دهد}: سقای دشت کربلا: ابولفضل..." (در واقع از پشت میکروفون هم نوحه می خواند و هم در مورد همان ماموری که لابد معذور هم بوده حکم هم صادر میکند! و همزمان هم تلاش می کند که ریتم کار به هم نریزد). البته ما دوباره به صف شدیم ولی از همان لحظه تصمیم گرفتیم که زنجیر نزنیم و عزاداری به سینه زنی تبدیل بشود (لابد مثلا این حس را داشتیم که این فرم عزاداری رسمیت کمتر و صمیمیت بیشتری دارد و شاید قابلیت تحرک بیشتر هم به ما بدهد، مخصوصا که در این مورد پیش آمده امشب که ما در چهارچوبی خارج از مقررات هم قرار گرفته ایم!). خلاصه مسیری را که با زنجیر زنی رفته بودیم، با سینه زنی برگشتیم به مسجد!!! و جلوی مسجد جامع فاطمیه دیدیم که یک ماشین کلانتری با مامور  منتظر ماست!...  ظاهرا با وساطت بزرگترهای مسجد، ماجرا به خیر گذشت، و دائی و همراهان (که من هم جزوشان بودم) را نگرفتند و نبردند.. ولی از آن پس دیگر آن دسته عزاداری به فرم "زنجیر زنی" برنگشت، و فرم عزاداری آن هیئت به "سینه زنی" تبدیل شد و همینطور هم ماند (و تا جایی که می دانم تا امروز هم بعد از سی سال به همین فرم سینه زنی که ما آن شب آغاز کردیم باقی مانده است). البته آن نوحه خوان که آن نیمه شب، در خیابان، عزای حسین (ع) را با بلندگو و بعد از ساعت 11 شب (!) سرداده بود، یک سال دیگر هم ماند و در هفته اول مهر 1364 هم آخرین عزای حسین را برایمان برگزار کرد . البته آن مداح مورد بحث، که دائی من بود، در دهه محرم سال بعد (1365) دیگر نبود، ولی عکسهایش دستمان بود. بچه ها بعد از شهادتش در فاو در 24-11-64، روی پوستری بزرگ نوشته بودند: سردار رشید اسلام، رجب نصیری،هم به خیل شهدا پیوست، همان نوحه خوان مسجد و محله مان، خوب گوش کنید، هنوز صدایش در این خیابانها و کوچه ها به گوش می رسد و در خیابانهای شهر می خواند: آه و وا ویلا، صد آه و وا ویلا، سینه زن زینب، خون جگر لیلا...." .
هر وقت از جلوی این مسجد امام رضا (ع) خیابان نظام آباد (شهید مدنی) رد می شوم، یاد ماجرای آن شب 12 مهر 1363 می افتم!..

 شنبه 21 مرداد 1368- شب عاشورا 1410 قمری، اندیمشک
من از حدود بیست روز قبل به عنوان کارآموز دوره لیسانس زمین شناسی، در محل دفتر شرکتی مهندسی مشاور در کار انتخاب محل و مطالعات برای ساخت سد کرخه در نزدیکی اندیمشک در خوزستان هستم. چند باری در این ایام دهه محرم که باید در همین محل بمانم، و نمی شود که به تهران برای عزاداری برگردم، با دوستان شرکت، با استفاده از ماشین لندرور شرکت به محل تجمع هیئت های عزادار رفته ایم، و البته ماشین را هم راننده شرکت می راند. ولی امشب که شب عاشوراست، راننده شرکت خودش هم به عزاداری در محل خودشان رفته و ما مانده ایم در دفتر شرکت! (و من احساس زندانی شدن در این هنگامه شب عاشورا می کنم!). به دوستان و همکاران می گویم کسی حاضر است با هم لندرور را راه بیاندازیم و به محل های عزاداری برویم، که همگی عذر می آورند که "مسئولیت داره برامون!، اگر یه وقت تصادف کردیم....) به مسئول دفتر گفتم: " اشکال نداره، من خودم گواهینامه دارم و به مسئولیت خودم ماشین شرکت را بدهید تا باهاش برم"، خوشبختانه موافقت میکند. لابد از حالت بی قرار من فهمیده که اگر مخالفت کند، یا من پس می افتم، یا سکته ناقص میکنم، و یا کاری می کنم که خودش سکته ناقص کند!!!... این ماشین لندرور هم خوشبختانه خوش رکاب است و کار من را در شب و ظهر عاشورا و همچنین عصر عاشورا (که در خوزستان رسم است برای عزاداری مردم بازمی گردند، در حالی که در تهران چنین نیست) و بعد در شام غریبان راه می اندازد، و من از محل دفتر که از مرکز شهر کمی دور است، تقریبا به هرجا بخواهم سر میزنم. برای ظهر عاشورا، دزفول را ترجیح می دهم و مستقیم میرانم تا خود دزفول... و سعی می کنم خودم را با ریتم عزاداری دزفولی ها، که شامل هروله کردن، و نوحه خوانی و عزاداری با ریتم هایی سریعتی از عزاداری های تهران و شمال ایران است، تطبیق دهم. امامزاده خیلی باحالی دارند که عمده شب عاشورا را آنجا هستم : بقعه سبز قبا (که دزفولی ها معتقدند مدفن برادر امام رضا (ع) است)، مرکز تجمع و ترمینال هیئت های عزاداری است!...
   
دوشنبه، 7 خرداد 1375، گرونبول، فرانسه، شب عاشورای 1417 قمری،
این عاشورای در اروپا هم برای خودش مصیبتی مضاعف است!. (به ویژه برای من که برای این مراسم  در این ایام، روحم پرواز میکند و بال بال می زنم!، ولی در شهر ما به دلیل تعداد کم بچه های ایرانی، مراسم عزاداری جمعی نداریم...). سال اولی است که من عاشورا را در خارج از کشور (در اولین سال تحصیل در دوره دکتری در دانشگاه ژوزف فوریه) هستم. خودم، برای خودم یک کار تحقیقی/عزاداری (!) تعریف کرده ام:" تحقیق در مورد عاشورا در متون تاریخی مورخین اروپایی به زبان انگلیسی و فرانسه، که در کتابخانه دانشگاه استاندال (که متمرکز بر رشته های علوم انسانی است) و کتابخانه مرکزی دانشگاه خودمان، موجود است". برایم جالب است بدانم واقعه عاشورا از دید مورخین غربی چگونه دیده شده؟ چقدر از ماجرایی که ما به عنوان عاشورا برایش مرثیه و داستان سرایی (به شیوه دراماتیزه کردن ماجرا) می شناسیم،  از دید مورخان اروپایی هم مستند سازی شده؟ و سیر وقایع را چقدر مشابه و یا متفاوت از ما مکتوب کرده اند؟ مخصوصا برایم جالب است تا ببینم که اهل سنت چگونه به این ماجرا نگاه کرده اند. مطالب جالبی می یابم. خواندشان به فرانسه هم اشک برچشمان جاری میکند (به قول علیرضا قزوه:
...شور بپا می کند، خون تو در هر مقام/
می شکنم بی صدا در خود هر صبح و شام/باده به دست تو کيست؟ طفل شهيد جنون/پير غلام تو کيست؟ عشق عليه السلام...).

ساعت حدود 8:30 شب به وقت فرانسه (حدود 11 شب به وقت تهران) هست و من منتظرم تا پدر و مادر زنگ بزنند تا من صدای عزاداری را به طور مستقیم از میدان محله مان در نارمک بشنوم. برای این کار تدارک خاصی دیده اند: تلفن ثابت ولی بیسیم تهیه شده (آن موقع هنوز موبایل نداشتیم!) و به این ترتیب اولا تلفن را در پشت بام مستقر میکنند ، و در ثانی گوشی را به موقعیتی می برند که برای من در آن سوی خط (در فرانسه) قابل شنیدن با کیفیت خوب و به راحتی  (در حدود حداقل 15 دقیقه) باشد. بالاخره تلفن زنگ می خورد وپدر (که خود سخت بیمار شده و یکی از آخرین عاشوراها را دارد تجربه میکند، ولی من هنوز خبر ندارم که نوع بیماریش چقدر خطرناک است) از آن سوی خط می گوید: "مهدی جان، می شنوی؟!" دسته عزاداری محله مان رسیده. بله، صدای آقا منصور، مداح محله مان با کیفیت خوب می آید : مرثیه ای به صورت گفتگو، و به شکل زبان حال حضرت ابولفضل (س) و حضرت سید الشهدا (ع) :  {یار حسینم /  حسین یاور ندارد / سقا شدم من، که آب آور ندارد/ ...جان جانانم، سقای طفلانم / پیش چشمانم / می میرد/ (.... همه ... همه جواب بدند): "یار حسینم، حسین یاور ندارد/ سقا شدم من که آب آور ندارد...}.  من سینه می زنم، ولی چون صدای سینه زدن خودم در تلفن، دوباره برای خودم می پیچید، و کیفیت صدای دریافتی را کم می کند، این کار را به آرامی و بی صدا انجام می دهم ... عزاداری بی صدا، و تلفنی، از طریق تکنولوژی موجود در آن زمان را که هنوز در فرانسه هم اینترنت همگانی نشده، از طریق پخش مستقیم از پشت بام منزلمان در تهران به تجربیات من اضافه می شود!...
و این ماجرا عزاداری عاشورای سید الشهدا (ع) مانند خود زندگی ماست، نمادی از هویت ملی و فرهنگی ماست،... فریاد آزادگی و عدالت خواهی را در طول تاریخ ایرانیان، به زبان فارسی و سایر زبانهای رایج در ایران  و با گویشها و لهجه های مختلف ایرانی تکرار کرده اند، و به این ترتیب بخشی مهم از هویت ایرانی را از نسلی به نسل دیگر منقل می کنند.. حسین (ع) نگهدار ایران باشد.. انشاالله. 

مروری بر بعضی خاطرات عاشورایی من - به مناسبت عاشورای حسینی


دوشنبه 20 آذر 1357- عاشورای 1399 قمری:
امروز صبح با خانواده (پدر، مادر و برادرم) از خیابان نظام آباد تهران، به سمت میدان فوزیه حرکت کردیم (هنوز نامش میدان امام حسین(ع) نشده، در مملکت انقلاب شده، ولی همچنان مردم به این میدان، بیشتر میدان "فوزیه" می گویند). تا از آنجا به مسیر اصلی راهپیمایی بپیوندیم. من ده ساله ام و در تمام عاشوراهای قبلی (که اتفاقا در جاهای مختلف ایران حاضر بوده و دیده ام) این مدل عاشورا را ندیده بودم (بعدش هم ندیدم!). در خیابان نظام آباد جنوبی در همان ابتدای صبح که مردم گروه گروه در حال حرکت به سمت جنوب هستند، صحبت از آن است که ممکن است امروز گاردی های شاه به صفوف مردم حمله کنند، البته بعضی دیگر هم می گویندکه: نه! آنها امروز بیرون نخواهند آمد. وقایع ساعات بعد همان روز عاشورای 57 نشان داد که گروه دوم درست  حدس زده بودند. از صبح که حرکت کرده ایم، فرم و شکل عزاداری ها اکثرا سنتی نیست (دستجات عزاداری بیشتر حالت تظاهرات عمومی دارند) البته میان صفوف تظاهر کنندگان مردم سیاه پوشی هم هستند که جا به جا، شعار های عزاداری سنتی را ، با تاکید بر جنبه های ضد ظلم، تکرار می کنند). در پیچ شمیران روی یک مینی بوس آبی رنگ می بینم که یکی روی سقف مینی بوسی رفته و به هدایت شعارهای تظاهر کنندگان مشغول است. اشعار مذهبی تاکیدی خاص بر آزادگی با رنگ و بوی انقلاب دارد:
زیر بار ستم نمی کنم زندگی/
می کنم جان فدا در ره آزادگی/
زنده بادا حسین، مرده بادا یزید/
وا حسینا، وا حسینا... /
و البته سیل جمعیت تا چشم کار میکند در تمام خیابان انقلاب دیده می شود. واقعا اقیانوسی انسانی است و این جمعیت با حضوری عاشوایی، از دو ماه و دو روز قبل از پیروزی انقلاب در 22 بهمن 57، فاتحه شاهنشاه و  شاهنشاهی را در ایران برای همیشه می خوانند.  شعار های ضد شاه (مرگ بر شاه) و "درود بر خمینی، سلام بر شهیدان" هم همراه شعارهای عاشورایی فراوان گفته میشود.
عصر همان روز که برای رفتن به مراسم شام غریبان عازم مسجد جامع فاطمیه (در میدان تسلیحات، خیابان نظام آباد تهران) هستیم، اولین دسته سنتی عزاداری شام غریبان را سینه زنان و زنجیرزنان می بینم و البته برایم در چنین روزی که عاشورایی کاملا سیاسی  و ضد رژیم شاهنشاهی را دیده ام، خیلی تعجب دارد که در چنین عصری این نوع دسته جات سنتی را هم ببینم!.

پنجشنبه : 12 مهر 1363:، شب تاسوعای 1405 قمری:
به همراه دسته زنجیر زنی مسجد جامع فاطمیه مطابق سالهای اخیر در حال عزاداری در خیابان نظام آباد هستیم و از مسجد خودمان، به رسم تمام دسته جات عزاداری در حال حرکت در حین عزاداری  و سر زدن به  تکیه ها و مسجدهای دیگر هستیم (ما بیشتر به مسجدها سر میزنیم). امسال اعلام شده که دستجات عزاداری نباید بعد از ساعت 11 شب به بعد از بلندگو در خیابانها استفاده کنند، و ادامه عزاداری ها را باید در داخل مساجد و یا در خیابان بدون بلندگو انجام دهند. این مقررات البته با تسامح اجرا می شود و خلاصه مشهود است که خیلی هم گیر نمی دهند! ما حدود ده دقیقه به  11 شب می رسیم به مسجد امام رضا (ع) در خیابان نظام آباد (پایین تر از تقاطع خیابان وحیدیه). دائی من که در این هئیت عزاداران یکی دو سالی است مداحی هم می کند، عزاداری داخل مسجد را نیز هدایت می کند . او، در این مراسم دوست و دستیاری دارد که از او یکی دوسالی کوچکتر است و همراهش می خواند (و آن دوست دائی خوشبختانه زنده ماند تا امروز که خود به مداح بسیار معروفی در ایران تبدیل شده.  او کسی نیست جز: حاج محمود کریمی!). به رسم تمام مراسم این گونه، در مسجد امام رضا (ع) میزبانان از ما با چای پذیرایی می کنند. این قسمت برنامه که تمام می شود، ما به صف می شویم که از مسجد بیرون بیاییم و حالا ساعت حدود 11:20 شب است. درست جلوی در مسجد یک مامور انتظامی وظیفه شناس که ظاهرا به اعمال مقررات حساسیت زیادی دارد، با دائی من که در حال نوحه خوانی (با استفاده از بلند گو) است و  نوحه {سقای دشت کربلا: ابوافضل/ دستش شده از تن جدا: ابولفضل} سر می دهد، شروع به جرو بحث میکند که "کارتان خارج از ساعت مقرر است" و دائی من هم که ظاهرا گوشش به این حرفها بدهکار نیست!، به کارش ادامه می دهد...  ناگهان دیدم صحنه مشاجره در حال تبدیل شدن به درگیری فیزیکی است و مامور مربوطه و همراهانش تلاش می کنند با قطع دستگاه آمپلی فایر، میکروفون را از دست دائی به زور  خارج کنند! و خلاصه ریتم کار به هم می ریزد... دائی من هم که حالا  حسابی عصبانی شده ( و ما هم همچنین، مثل او هیجان زده شده ایم) پشت همان میکروفون می گوید {و صدایش هم در خیابان شنیده می شود که}: "برادرا ! ...لطفا سریع به صف بشن! دسته به هم نریزه!، ضد انقلاب همه جا هست!!!،... {و با حالت نوحه خوانی ادامه می دهد}: سقای دشت کربلا: ابولفضل..." (در واقع از پشت میکروفون هم نوحه می خواند و هم در مورد همان ماموری که لابد معذور هم بوده حکم هم صادر میکند! و همزمان هم تلاش می کند که ریتم کار به هم نریزد). البته ما دوباره به صف شدیم ولی از همان لحظه تصمیم گرفتیم که زنجیر نزنیم و عزاداری به سینه زنی تبدیل بشود (لابد مثلا این حس را داشتیم که این فرم عزاداری رسمیت کمتر و صمیمیت بیشتری دارد و شاید قابلیت تحرک بیشتر هم به ما بدهد، مخصوصا که در این مورد پیش آمده امشب که ما در چهارچوبی خارج از مقررات هم قرار گرفته ایم!). خلاصه مسیری را که با زنجیر زنی رفته بودیم، با سینه زنی برگشتیم به مسجد!!! و جلوی مسجد جامع فاطمیه دیدیم که یک ماشین کلانتری با مامور  منتظر ماست!...  ظاهرا با وساطت بزرگترهای مسجد، ماجرا به خیر گذشت، و دائی و همراهان (که من هم جزوشان بودم) را نگرفتند و نبردند.. ولی از آن پس دیگر آن دسته عزاداری به فرم "زنجیر زنی" برنگشت، و فرم عزاداری آن هیئت به "سینه زنی" تبدیل شد و همینطور هم ماند (و تا جایی که می دانم تا امروز هم بعد از سی سال به همین فرم سینه زنی که ما آن شب آغاز کردیم باقی مانده است). البته آن نوحه خوان که آن نیمه شب، در خیابان، عزای حسین (ع) را با بلندگو و بعد از ساعت 11 شب (!) سرداده بود، یک سال دیگر هم ماند و در هفته اول مهر 1364 هم آخرین عزای حسین را برایمان برگزار کرد . البته آن مداح مورد بحث، که دائی من بود، در دهه محرم سال بعد (1365) دیگر نبود، ولی عکسهایش دستمان بود. بچه ها بعد از شهادتش در فاو در 24-11-64، روی پوستری بزرگ نوشته بودند: سردار رشید اسلام، رجب نصیری،هم به خیل شهدا پیوست، همان نوحه خوان مسجد و محله مان، خوب گوش کنید، هنوز صدایش در این خیابانها و کوچه ها به گوش می رسد و در خیابانهای شهر می خواند: آه و وا ویلا، صد آه و وا ویلا، سینه زن زینب، خون جگر لیلا...." .
هر وقت از جلوی این مسجد امام رضا (ع) خیابان نظام آباد (شهید مدنی) رد می شوم، یاد ماجرای آن شب 12 مهر 1363 می افتم!..

 شنبه 21 مرداد 1368- شب عاشورا 1410 قمری، اندیمشک
من از حدود بیست روز قبل به عنوان کارآموز دوره لیسانس زمین شناسی، در محل دفتر شرکتی مهندسی مشاور در کار انتخاب محل و مطالعات برای ساخت سد کرخه در نزدیکی اندیمشک در خوزستان هستم. چند باری در این ایام دهه محرم که باید در همین محل بمانم، و نمی شود که به تهران برای عزاداری برگردم، با دوستان شرکت، با استفاده از ماشین لندرور شرکت به محل تجمع هیئت های عزادار رفته ایم، و البته ماشین را هم راننده شرکت می راند. ولی امشب که شب عاشوراست، راننده شرکت خودش هم به عزاداری در محل خودشان رفته و ما مانده ایم در دفتر شرکت! (و من احساس زندانی شدن در این هنگامه شب عاشورا می کنم!). به دوستان و همکاران می گویم کسی حاضر است با هم لندرور را راه بیاندازیم و به محل های عزاداری برویم، که همگی عذر می آورند که "مسئولیت داره برامون!، اگر یه وقت تصادف کردیم....) به مسئول دفتر گفتم: " اشکال نداره، من خودم گواهینامه دارم و به مسئولیت خودم ماشین شرکت را بدهید تا باهاش برم"، خوشبختانه موافقت میکند. لابد از حالت بی قرار من فهمیده که اگر مخالفت کند، یا من پس می افتم، یا سکته ناقص میکنم، و یا کاری می کنم که خودش سکته ناقص کند!!!... این ماشین لندرور هم خوشبختانه خوش رکاب است و کار من را در شب و ظهر عاشورا و همچنین عصر عاشورا (که در خوزستان رسم است برای عزاداری مردم بازمی گردند، در حالی که در تهران چنین نیست) و بعد در شام غریبان راه می اندازد، و من از محل دفتر که از مرکز شهر کمی دور است، تقریبا به هرجا بخواهم سر میزنم. برای ظهر عاشورا، دزفول را ترجیح می دهم و مستقیم میرانم تا خود دزفول... و سعی می کنم خودم را با ریتم عزاداری دزفولی ها، که شامل هروله کردن، و نوحه خوانی و عزاداری با ریتم هایی سریعتی از عزاداری های تهران و شمال ایران است، تطبیق دهم. امامزاده خیلی باحالی دارند که عمده شب عاشورا را آنجا هستم : بقعه سبز قبا (که دزفولی ها معتقدند مدفن برادر امام رضا (ع) است)، مرکز تجمع و ترمینال هیئت های عزاداری است!...
   
دوشنبه، 7 خرداد 1375، گرونبول، فرانسه، شب عاشورای 1417 قمری،
این عاشورای در اروپا هم برای خودش مصیبتی مضاعف است!. (به ویژه برای من که برای این مراسم  در این ایام، روحم پرواز میکند و بال بال می زنم!، ولی در شهر ما به دلیل تعداد کم بچه های ایرانی، مراسم عزاداری جمعی نداریم...). سال اولی است که من عاشورا را در خارج از کشور (در اولین سال تحصیل در دوره دکتری در دانشگاه ژوزف فوریه) هستم. خودم، برای خودم یک کار تحقیقی/عزاداری (!) تعریف کرده ام:" تحقیق در مورد عاشورا در متون تاریخی مورخین اروپایی به زبان انگلیسی و فرانسه، که در کتابخانه دانشگاه استاندال (که متمرکز بر رشته های علوم انسانی است) و کتابخانه مرکزی دانشگاه خودمان، موجود است". برایم جالب است بدانم واقعه عاشورا از دید مورخین غربی چگونه دیده شده؟ چقدر از ماجرایی که ما به عنوان عاشورا برایش مرثیه و داستان سرایی (به شیوه دراماتیزه کردن ماجرا) می شناسیم،  از دید مورخان اروپایی هم مستند سازی شده؟ و سیر وقایع را چقدر مشابه و یا متفاوت از ما مکتوب کرده اند؟ مخصوصا برایم جالب است تا ببینم که اهل سنت چگونه به این ماجرا نگاه کرده اند. مطالب جالبی می یابم. خواندشان به فرانسه هم اشک برچشمان جاری میکند (به قول علیرضا قزوه:
...شور بپا می کند، خون تو در هر مقام/
می شکنم بی صدا در خود هر صبح و شام/
باده به دست تو کيست؟ طفل شهيد جنون/
پير غلام تو کيست؟ عشق عليه السلام...).
ساعت حدود 8:30 شب به وقت فرانسه (حدود 11 شب به وقت تهران) هست و من منتظرم تا پدر و مادر زنگ بزنند تا من صدای عزاداری را به طور مستقیم از میدان محله مان در نارمک بشنوم. برای این کار تدارک خاصی دیده اند: تلفن ثابت ولی بیسیم تهیه شده (آن موقع هنوز موبایل نداشتیم!) و به این ترتیب اولا تلفن را در پشت بام مستقر میکنند ، و در ثانی گوشی را به موقعیتی می برند که برای من در آن سوی خط (در فرانسه) قابل شنیدن با کیفیت خوب و به راحتی  (در حدود حداقل 15 دقیقه) باشد. بالاخره تلفن زنگ می خورد وپدر (که خود سخت بیمار شده و یکی از آخرین عاشوراها را دارد تجربه میکند، ولی من هنوز خبر ندارم که نوع بیماریش چقدر خطرناک است) از آن سوی خط می گوید: "مهدی جان، می شنوی؟!" دسته عزاداری محله مان رسیده. بله، صدای آقا منصور، مداح محله مان با کیفیت خوب می آید : مرثیه ای به صورت گفتگو، و به شکل زبان حال حضرت ابولفضل (س) و حضرت سید الشهدا (ع) :  {یار حسینم /  حسین یاور ندارد / سقا شدم من، که آب آور ندارد/ ...جان جانانم، سقای طفلانم / پیش چشمانم / می میرد/ (.... همه ... همه جواب بدند): "یار حسینم، حسین یاور ندارد/ سقا شدم من که آب آور ندارد...}.  من سینه می زنم، ولی چون صدای سینه زدن خودم در تلفن، دوباره برای خودم می پیچید، و کیفیت صدای دریافتی را کم می کند، این کار را به آرامی و بی صدا انجام می دهم ... عزاداری بی صدا، و تلفنی، از طریق تکنولوژی موجود در آن زمان را که هنوز در فرانسه هم اینترنت همگانی نشده، از طریق پخش مستقیم از پشت بام منزلمان در تهران به تجربیات من اضافه می شود!...

و این ماجرا عزاداری عاشورای سید الشهدا (ع) مانند خود زندگی ماست، نمادی از هویت ملی و فرهنگی ماست،... فریاد آزادگی و عدالت خواهی را در طول تاریخ ایرانیان، به زبان فارسی و سایر زبانهای رایج در ایران  و با گویشها و لهجه های مختلف ایرانی تکرار کرده اند، و به این ترتیب بخشی مهم از هویت ایرانی را از نسلی به نسل دیگر منقل می کنند.. حسین (ع) نگهدار ایران باشد.. انشاالله. 

Monday, November 11, 2013

اولويتهاي پژوهشي در علوم و فنون زلزله در ايران


اين چكيده اي است از سخنراني نگارنده در نشست علمي، كتابخانه حسينيه ارشاد در تاريخ 16-8-92 

حدود دوميليون انسان از ابتداي سده بيستم تا كنون (حدود 110 سال) در زمينلرزه هاي مختلف در دنيا كشته شده اند. حدود 120 هزار نفر از اين تلفات مربوط به آمار تلفات زلزله ها از ابتداي سده بيستم در ايران است. بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، (UNISDR) در طي سالهاي 2000 تا 2012، سوانح طبيعي موجب 1.9 ميليون نفر كشته، 2.9 ميليون نفر مجروح و مصدوم و آسيب ديده و 1.7 تريليون دلار خسارت مالي در جهان شده است. حدود نيمي از اين آسيبها به رخداد زمينلرزه ها در اين بازي زماني در جهان مربوط است. در جهان، سالانه حدود 13000 زلزله با بزرگاي بين 4 تا 4.9 ، 1300 زلزله با بزرگاي بين 5 تا 5.9، 130 زلزله با بزرگاي 6 تا 6.9 ، يك زلزله با بزرگاي 8 تا 8.9 و 0.1 زلزله (هر 10 سال يك زلزله) با بزرگاي بين 9 تا 9.5 (بزرگترين زلزله ثبت شده در تاريخ) وقوع مي پيوندد .در ايران هر سال حدود 250 زلزله با بزرگاي 4 تا 4.9، 25 زلزله با بزرگاي 5 تا 5.9، 2 زلزله با بزرگاي 6 تا 6.9، و 0.2 (هر ده سال حدود دو) زلزله با بزرگاي 7 تا 7.9 رخ مي دهد. زلزله هاي بزرگ تر از حد بزرگاي 8 در داخل فلات ايران مورد بحث است ولي با در نظر گرفتن زلزله هاي مرز فرورانش مكران در جنوب شرق فلات ايران و در درياي عمان تعداد سالانه 0.02 رخداد (هر قرن حدودا دو تا) زلزله با بزرگاي بيش از 8 مي توان انتظار داشت. اين آمار به ما مي گويد حدود 90 درصد تغيير شكل هايي كه در پوسته زمين كشور ما اتفاق مي افتد بدون لرزه و حدود 10 درصد با زلزله همراه است و آن 10 درصد هم ريتم و نظم مشخصي دارد. ريتمي كه شبيه تمام ريتم هايي است كه در طبيعت واقع مي شود. با توجه به وجود كلان شهر تهران به عنوان پايتختي با بيش از 12.5 ميليون جمعيت كه در معرض ريسك بالاي زلزله است، و هر نوع زلزله شديد در نزديكي يا در محدوده شهري آن موجب يك فاجعه ملي و رويدادي با تبعات بين المللي خواهد بود، اولويت هاي پژوهشي در امر زلزله با رويكردهاي ذيل تبين مي شود.

 -• كاهش ريسك زلزله در ايران مد نظر است. دانشمنداني در ايران، و دانشمندان ايراني در جهان و دانشمندان خارجي علاقمند به كار بر روي مساله زلزله در ايران وجود دارند كه مي توانند در اين زمينه به پژوهش و توسعه در امر علوم و فنون مرتبط با زلزله كمك و فعاليت كنند.
-• تلاش براي ساماندهي فعاليها و امكانات و تجهيزات به صورت شبكه علمي پژوهشي در زمينه زلزله در كشور و در سطح بين المللي (با هدف بهره برداري در كشور). به اين ترتيب امكان ثمر دهي تلاشها براي كاهش ريسك زلزله هاي ايران وجود خواهدداشت.
 -• سي سال قبل در دنيا در بحث مديريت سانحه يا بحران بيشتر به پدافند غيرعامل يا دفاع غيرنظامي مي پرداختند . اين رويكرد به تدريج و ابتدا به سمت كمك هاي اضطراري، پاسخ به سانحه و امداد (جايگزين كردن رفتار علمي به جاي واكنش احساسي هنگام بروز سانحه(، كمك هاي بشردوستانه، مديريت اضطراري، حفاظت غير نظامي، جلوگيري از سانحه و سرانجام مديريت ريسك سانحه تغيير يافته است. مديريت ريسك سانحه يعني در مناطقي كه احتمال سانحه بزرگ وجود دارد پيش از بروز آن به پيشوازش برويم و با روش هاي علمي از پيامدهاي خسارت بار آن بكاهيم و در هنگام و پس از رخداد نيز با هماهنگي و هدايت درست اطلاعات و نيروها، از خسارتها بكاهيم.

• اعلاميه ماموريت:

-• توجه ويژه به مساله زلزله بر پايه اولويت ايمني براي كشور
-• توسعه پژوهشگاه بين المللي زلزله شناسي و مهندسي زلزله به عنوان و با اعتبار يكي از قطب هاي علمي تراز اول در سطح جهان و مركزي مثال زدني و قابل رقابت در همه عرصه ها در سطح جهاني. -• توسعه همكاري هاي داخلي به منظور شبكه سازي فعاليتهاي علمي در زمينه علوم و فنون زلزله در ايران
 -• توسعه و ترويج تفكر علمي و ترويج علم مرتبط با زلزله در جامعه با ايجاد موزه هاي علمي، توسعه برنامه هاي آموزشي علمي در كل جامعه ، توجه به زبانها و لهجه هاي مختلف در ايران، حفاظت از مناطق زلزله زده در فلات ايران، و مستندسازي زمينلرزه هاي گذشته ايران
-• توجه به مساله ريسك زلزله در تهران به عنوان يك اولويت ملي و تدوين و عملياتي كردن يك برنامه جامع م همه جانبه.
-• جذب نيروهاي متخصص ايراني و خارجي از سراسر دنيا و به كارگيري نيروهاي با كيفيت بر پايه سرمايه گذاري نوين

--هدفها:
با توجه به اولويت هاي پژوهشي در مديريت علوم و فنون زلزله در ايران هدف آن است بر اساس تجربيات ملي و جهاني، بتوانيم كاهش ريسك زلزله را در ايران ومنطقه پيرامون به طور ملموس بر پايه معيارها و تجربيات بين المللي و ايراني تجربه كنيم. همزمان توسعه علم و فناوري با افزايش توليدات علمي و فني در زمينه زلزله تجربه شود، راهبرد: به اين منظور تشكيل سامانه داده هاي پايه بر مبناي آنچه كه در كشور و در دنيا در مورد ايران و منطقه پيرامون ما از ديدگاههاي مختلف زلزله شناسي، مخاطرات مرتبط با زلزله، داده هاي تاريخي و دستگاهي زلزله هاي ايران، ساماندهي و توسعه شبكه هاي لرزه نگاري در كشور، اطلاع رساني به هنگام، و سامانه هشدار سريع زلزله در ايران و ساماندهي مساله كاهش ريسك زلزله در تهران و شهر هاي مهم ايران، بر پايه يك تلاش سازمانيافته ضروري است. توسعه فناوري هاي مورد نياز در زلزله شناسي و مهندسي زلزله، توسعه آزمايشگاهها و تجهيزات پيشرفته مهندسي زلزله در دستور خواهد بود.

--اهداف اجرايي / توسعه اي
 1-توليد دانش علمي : جستجو و كشف علمي
• فراهم آوردن دانش علمي و فني لازم براي پاسخويي به نيازهاي موجود براي كاهش ريسك در ايران. سرمايه بر روي ظرفيتهاي علمي جديد و فناوري نوي براي تضمين پاسخگويي به چالش هاي آينده. توجه خاص به نوآوري در عين حركت در استاندارد هاي بالاي بين الملل
 2- توسعه مشاركت علمي ملي و بين المللي با مديريت پژوهشي قابل انعطاف و انطباق با شرايط
• ايجاد رابطه اي پژوهشي-مديريتي با دانشگاهها، پژوهشگاهها، موسسات پژوهشي بين المللي و موسسات دولتي داخلي و واحد هاي پژوهشي فعال در بخش خصوصي به نحوي كه اطمينان كافي حاصل شود كه فرايند توليد دانش در اين زمينه بر مبناي شبكه اي علمي-ملي /بين المللي عملياتي شده ، توليدات علمي مورد توجه و استفاده در كشور و در سطح جهان شود. ظرفيت سازي علمي براي جذب عضو هيئت علمي، پژوهشگر ميهمان و دانشجوي خارجي در پژوهشگاه زلزله.
 3- تمركز بر نتايج و توليدات
 • ارزيابي بر روي ميزان موثر بودن و اهميت توليدات علمي مركز و تلاش مداوم افزايش اين اثر بر روي مديريت منابع، مقررات و سياستگزاري ها. توسعه توليد علم و فناوري در دانش و فن زلزله در ايران و در جنوب غرب آسيا. توسعه انتشار كتاب، نقشه و انتشارات چند رسانه اي از نتايج پژوهشهاي به عمل آمده جهت كاربرد در اهداف آموزشي و ترويجي.

برنامه علمي Scientific Agenda

 -الف: توسعه واحد هاي و مراكز پژوهش و توسعه زلزله ايران: در يك بازه زماني مشخص –ده ساله – مراكز پژوهشي در نقاط مختلف لرزه خيز كشور به عنوان نود هاي فعاليتهاي پژوهشي در امر زلزله به ويژه در مناطق زلزله زده قبلي ايران – نظير فردوس، در استان خراسان رضوي، سلماس در استان آذربايجان غربي، اردكول قاين در استان خراسان جنوبي، بم در استان كرمان، منجيل در استان گيلان –ساماندهي شود.

-ب : ساماندهي پايگاه داده هاي علمي زلزله ايران تهيه آرشيو مستندات زلزله هاي ايران بر اساس زمان رخداد در قبل از سده بيستم و پس از سال 1900 و و تهيه آرشيو كامل نگاشتهاي ثبت زلزله هاي ايران و دستگاههاي لرزه نگاري از گذشته تا كنون. تهيه آرشيو زمينلغزش و روانگرايي در هنگام زلزله هاي ايران. كاتالوگها و شكل موج زمين¬لرزه¬هاي ثبت شده در ايران و پيش نشانگرهاي غير لرزه اي زلزله سامان مي يابد .همچنين الگوهاي قابل تشخيص از شكل موج زلزله¬ها، با استفاده از اطلاعات اين بانك ممكن و عملياتي مي شود.

-ج: توسعه فناوري هاي مرتبط با علوم و فنون زلزله توسعه ابزارها و تجهيزات زلزله شناسي در ايران توسعه آزمايشگاه ابزارهاي لرزه نگاري و مدل گسلش و زمين، توسعه تجهيزات لرزه نگاري و سنجش هاي لرزه اي و ارتعاشي. توسعه تجهيزات ژئوتكنيك و ارتعاش و ديناميك خاك . توسعه تجهيزات مدلسازي تمام مقياس پاسخ زمين در هنگام زلزله . راه اندازي آزمايشگاه پيشرفته ژئوتكنيك ، سانتريفيوژ پژوهشگاه زلزله، توسعه نجهيزات سه محوري ديناميكي سنگ و توسعه تجهيزات برش ساده. راه اندازي آزمايشگاه پيشرفته ديناميك سازه. توسعه مدل به اندازه واقعي (فول اسكيل) از سازه ها. توسعه تجهيزات مقاوم سازي و مدل هاي سازه ها

-د: توسعه برنامه آكادميگ پيش بيني و هشدار زلزله در ايران توسعه پيش بيني زلزله با رصد چند پارامتري، از پايش لرزه ها و تغييرات ژئوفيزيكي در زمين تا توسعه گروههاي آكادميك و هماهنگ كردن فعاليت شبكه اي اين گروه ها. توسعه سامانه ملي هشدار زلزله در ايران در يك بازه 5 ساله. وايجاد سامانه بر خط و به روز شونده پيش بيني احتمالي (پيش يابي) از محور هاي اصلي در اين راستا است.

-ه: توسعه همكاري هاي بين المللي در سطح مشاركت با موسسات درجه اول پژوهشي در سطح جهان برقراري پروژه هاي مشترك پژوهشي با موسسات بين المللي درجه اول پژوهشي در جهان بر پايه به اشتراك گذاشتن دانش و اجراي برنامه هاي مطالعاتي ميداني و آزمايشگاهي از سوي پژوهشگران ايراني و محققان و با حضور محققان و دانشجويان از موسسات پژوهشي درجه اول در دنيا اهميت ويژه دارد.