وبلاگ دکتر مهدی زارع

مکانی برای تبادل نظر و اتاق فکر دکتر مهدی زارع و دوستان...

My Photo
Name:
Location: Tehran, Tehran, Iran

Thursday, November 03, 2005

آنچه در پاکستان گذشت- راننده ما: آقای عبدالقدوس

به اسلام آباد پاکستان که وارد شدیم - بامداد دوم آبان هشتاد و چهار- یک راننده تاکسی امد خودش رابه ما رساند تا ما را به هتل - هر هتلی که می خواهیم - برساند. ماشین اویک دئوو کهنه کره ای بود. به هر حال پس از اطمینان از اینکه در چند هتل که دفاترشان در فرودگاه بود جا نیست، به همراه این راننده عزیز که نامش عبدالقدوس بود به سمت مرکز شهر حرکت کردیم. در هتلی که این رفیقمان راهنمائی کرد مستقر شدیم و به او پیشنهاد کردیم که اگر می تواند ما را در منطقه زلزله زده بگرداند. او قبول کرد که با هزینه روزانه 150 دلار در اختیار ما باشد. ظاهرا او را خدا فرستاه بود! چرا که در مدتی که در پاکستان بودیم هم مترجم ما شد و هم راهنما و هم معرف ما به قسمتهای مختلفی که می رفتیم و در نهایت راننده ما!. به هر حال مرد بسیار خوبی بود. انسانی متدین -مسلمان اهل سنت- و روزه گیر که در طی روزهای سفر ما هم روزه خود را ترک نمی کرد - ظاهرا با استدلال کثیرالسفر بودن - و بسیار زحمت کش و انصافا هر جا که از او خواسیم رفت. البته در حین سفر کاپوت جلوی ماشینش کنده شد و به شیشه جلوی ماشین برخورد کرد!! که البته خدا به خیر گذراند... من یک لحظه احساس کردم که شیشه جلوی ماشین خرد شد و به روی دکتر عشقی که جلوی ماشین نشسته بود پاشید، البته شیشه خرد نشدولی هرچه تزئینات در جاوی آینه و داشبرد داشت - که در پاکستان بسیار معمول است - خرد شد!. به هر حال از آنجا که رفیقمان مردسفر و اهل کار بود، بلافاصله با یک تسمه کاپوت جلوی ماشین رابست و ... ادامه سفر!!!.. خلاصه اینها در حالی بود که این خودرو چیزی در حد ماشین های پراید کارکرده خودمان بود! حقیقتش این است که اگر عشق و علاقه به این نوع از کار - بازدید شناسائی از منطقه زلزله زده که منطقه ای فاجعه دیده است و معمولا فضای آن آمیخته به اندوه، مصیبت، آلودگی و انواع بیماریهای مسری است -نزد من و دکترعشقی نبود هرگز تحمل سختی های این نوع از کار در پانزده سال گذشته امکان پذیر نبود.
به شهر ویران شده بالاکوت که وارد شدیم بوی متعفن جنازه و زباله چنان در هم آمیخته بود که تحمل آن را مشکل می نمود. مخصوصا برای ما که واکسن مخصوصی برای جلوگیری از بیماریها ی مختلف که در چنین موقعی شایع می شود نزده بودیم. برخورد مردم با ما بسیار خوب بود مخصوصا اینکه ایرانی و مسلمان بودیم. با ایرانی ها بر خوردشان خیلی خوب است. به نحوی که خیلی از محل هائی که بازدید کردیم - مثل سد تاربلا- آنطور که خودشان می گفتند- اگر ایرانی نبودیم بدون هماهنگی های اداری ویژه امکان بازدید نمی دادند. در این مورد باز هم می نویسم

1 Comments:

Blogger Mehdi ZARE said...

به چشم ! گزارشاتمان مدام در وب سایت پژوهشگاه در این مورد به روز می شود

10:19 AM  

Post a Comment

<< Home