وبلاگ دکتر مهدی زارع

مکانی برای تبادل نظر و اتاق فکر دکتر مهدی زارع و دوستان...

My Photo
Name:
Location: Tehran, Tehran, Iran

Monday, August 09, 2010

ما اینجا می مانیم، برای توسعه علمی ایران- بخش اول

این روزها و البته تقریبا از ابتدای زمانی که من به عنوان استادیار در سال ۱۳۷۸ ، پس از اخذ درجه دکتری در پژوهشگاه خودمان مشغول به کار شدم - از حدود۱۱ سال قبل تا امروز - بعضی دانشجویان ما می آیند و برای رفتن به خارج از کشور، برای ادامه تحصیل و زندگی - اگر شد- توصیه نامه می خواهند. البته بعضی از دانسته های ما در مورد دانشگاهها و مرازک پژوهشی خارج از ایران و همکارانمان در کشور های توسعه یافته، نشانی می خواهند تا با دنبال کردن همان نشانی ها زودتر به سر منزل مقصود برسند. اخیرا دیده ام که مهاجرت -برای کار و زندگی- را به کشورهای بیشتر مهاجر پذیر - ظاهرا کانادا و استرالیا- انتخاب می کنند، بدون اینکه هدف اولیه را تحصیل یا ادامه آن ابراز کنند. همیشه هم در این سالها با این سوال دانشجویان مواجه شده ام که شما نمی خواهید بروید؟ به ویژه دوستانی که در حال رفتن هستند این سوال را بیشتر می پرسند. به نظرم رسید که امروز در این مورد نکته هایی که در ذهن دارم -در چند یادداشت- به صورت خلاصه بیاورم.

- اینکه چه کسی در این دنیای پهناور و زیر آسمان خدا در کجای زمین زندگی کند، تا جایی که امکان و توانایی داشته باشد، البته به خودش مربوط است. هر کس آزاد است که آن طور که می پسندد محیط کار و زندگی خود را انتخاب کند. اگر مناسب ندید یا مجبور شد، مهاجرت کند. اینکه به کسی بگوییم، یا مجبورش کنیم که کجا باشد و کجا زندگی کند، به باور من اگر دلش نخواهد نتیجه خوبی نخواهد داد.

- البته آنطور که فرزندان از محیط خانواده و اجتماع اثر می پذیرند، طبیعی است که واکنش نشان می دهند، و در انتخاب محل زندگیشان در بزرگسالی بسیار مهم است. نتیجه یک پژوهش که سالها پیش مطالعه می کردم نشان می داد که اثر جامعه پیرامونی بر تربیت فرزندان در جوامع پیشرفته تر و صنعتی تر بسی بیشتر از خانواده است. طبیعی است که هر چه محیط سنتی تر باشد، اثر خانواده - عاطفی، فرهنگی و اقتصادی و...- بیشتر است.

- اما اینکه اینجا چرا می مانیم ؟ در مجلس ترحیم روانشاد پروفسور کارولوکس، استاد مهندسی برق دانشگاه تهران-اواخر تیرماه ۸۹، سالن شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه تهران-، یکی از دانشجویان آن بزرگوار پشت تریبون رفت و گفت از ایشان اگر می پرسیدیم که نظرتان در مورد رفتن ما به خارج چیست، می گفت خوب است که به خارج بروید و با دنیای امروز آشنا شوید و فرصت ها جدید را نیز بیازمائید. و وقتی از خود وی می پرسیدیم که خود شما ایران را ترک نمی کنید؟ پاسخ می داد که ( کجا برویم، ایران مال ماست). به هر حال یک جواب و دلیل مهم، به باور من، همین است. ایجا خانه است. خانه را چه کنیم؟ ول کنیم؟ فراموشش کنیم؟ پیشرفتهای بزرگی در پایان دهه اول سده بیستم در دنیا ایجاد شده است. ما هم مثل همه مردم دنیا از گوشه هایی از مواهب این پیشرفتها بهره مندیم و در توسعه بخشی از آنها در حد توان و امکاناتمان شریکیم. ولی خانه را چه کنیم؟ می دانیم که بسیاری از نقاط و مناطق و شهرهای کشور ما در مراحل ابتدایی توسعه هستند. بسیاری از مردم ما -حتی در شهر های بزرگ-در وضعیت پیشرفته و حتی ماقبل آن نیز زندگی نمی کنند. آنها را چه کنیم؟ فراموش کنیم؟ مگر می توان اعضای خانه را فراموش کرد؟

- حدود بیست و چهار سال قبل ، وقتی من وارد دانشکده علوم دانشگاه تهران شدم، استادانم از بهترین استادان علوم زمین در ایران بودند. اکثرا صاحب تالیفهای متعدد. بیشترشان بسیار مسلط در تدریس و پژوهش و بسیار علاقه مند. آنها اکثرا باقیمانده از جمع استادانی بودند که قبل از انقلاب و انقلاب فرهنگی و قبل از آغاز جنگ تحمیلی، در دانشگاه تهران مشغول به کار بودند، و ما که سال ۶۵ وارد دانشگاه شدیم آنها که رفته بودند را نمی دیدیم ولی تالیفاتشان را می دیدیم (استادانی مثل دکتر کیمیایی، دکتر ایران پناه، که مهاجرت کرده بودند و دکتر عرفانی که درگذشته بود). از تالیفاتشان و خاطراتی که دانشجویان و فارغ التحصیلان قدیمی تر تعریف می کردند، پر واضح بود که آن ها که دیگر در دانشگاه نبودند، هر یک ستاره رشته خود بودند و بسیار با سواد. ولی ما شاگردان آنها که مانده بودند بودیم، استادان شاخص، صاحب نام و مولف دیگری بودند مثل دکتر زرعیان -که روحش شاد-، دکتر پورمعتمد، دکتر معتمد، برادران دکتر اسفندیاری، دکتر بازرگانی، دکتر سحابی، دکتر ولی زاده، دکتر درویش زاده و ... خوشبختانه این استادانمان هم همگی با کیفیت بالا کار را دنبال کردند. خوب اگر اینها نمانده بودند، و در همان شرایط - و در هر شرایطی-با بیشترین توانشان سطح کیفی علمی را در دانشگاه تهران حفظ نمی کردند، ما از کجا باید درس می گرفتیم؟ کیفیتی که ما با آن دانش آموخته شدیم ، بسیار در آینده من و همکلاسانم موثر بود.

- از گذشته تا امروز آنچه که ایجاد شده است با زحمت فراوان بوده است. همگی از ایجاد دارالفنون در حدود ۱۶۰ سال قبل در ایران سخن می گوییم ولی هیچ توجه نداریم که همانها که در اولین دوره های دارلفنون در ایران تدریس و تحصیل کرده اند ، چه مصیبتها کشیده اند. در جلسه ای که اخیرا -تیرماه ۸۹-در انجمن ترویج علم ایران تشکیل شده بود، استاد معتمدی دبیر باسابقه و شناخته شده فیزیک و عضو هیئت مدیره انجمن ترویج علم ایران بیان می کردند که در اولین کلاسهای تشکیل شده برای آموزش مدرن علم و دانش در ایران زمان قاجار، دو نفر دم در کلاس به عنوان نگهبان برای حفظ نظم و تامین امنیت می ایستادند! منظور ایشان آن بود که به یاد آوریم که در یکصد و پنجاه سال اخیر چه خون دلها در ایران خورده شده تا همین ها که امروز داریم، داشته باشیم.

- اما در مورد رشته تخصصی ما: زلزله. من یکی که اصلا زمین شناسی خوانده ام که بروم دنبال شناخت زلزله های ایران. اغراق نمی کنم. روزی که کنکور قبول شدم، در مهر ماه ۶۵، مرحوم پدرم به من گفت که با این رشته می توانی با هر کاری که انجام می دهی، به نتیجه کارت امید داشته باشی که جمعی از هموطنانت را از آسیب های زلزله های ایران نجات دهی (نقل به مذمون). این را گفتم که هدف اولیه از زمین شناسی خواندم را - آنطور که در خانواده تعریف شده و شناخته شده بود - نشان دهم. ایران سرزمین لرزه خیزی است. همیشه بوده و در آینده هم خواهد بود. زلزله های ایران را چه کنم؟ از آمریکا و کانادا و فرانسه زلزله های ایران را دورادور رصد کنم؟ و اگر زلزله ای مخرب رخ داد سعی کنم خودم را برسانم و به بازدید مناطق زلزله زده بروم؟ و بعد کشور را ترک کنم؟ بینابین زلزله ها را چه کنم؟ به موضوعات کاری دیگر بپردازم؟ بی اغراق بگویم که کار در پیشرفته ترین پروژه های پژوهشی دنیا من را راضی نمی کند، اگر در ایران و در مورد زلزله های ایران نباشد. اصلا نمی توانم تصور کنم که دقیقه ای وقت روی غیر از آنچه در کشور انجام می دهم، به لحاظ حرفه ای مثلا برای زلزله های کوههای آلپ در اروپا، یا آند در آمریکای جنوبی انجام دهم! شاید حمل بر تعصب بیجا، بی منطقی و ... بشود، ولی صادقانه آنچه را باور دارم نوشتم. هدف تخصصی من یکی کاملا مشخص است : کار روی زلزله های ایران. کدام زلزله ها؟ از چه نوع؟ صحنه های زلزله های منجیل ۱۳۶۹، و اردکول قائن ۱۳۷۶ و بم ۱۳۸۲ را مجددا مرور کنید. پاسخ خود را می گیرید.

6 Comments:

Anonymous Anonymous said...

Mehdi,

I have read through your article. I personally believe that you truly love the science of geology, and in particular seismology. This is based on my own experience working with you as part of the Sharif University scientific committee back in early-mid 1370s. However, I am quite skeptical if this love affair with the Iranian seismological society was the only reason for you to stay and work in our country, Iran.

I still remember beside your great efforts on the scientific frontier you were also very actively demonstrating and promoting the ideology and culture of the Islamic (Arab dissident) government ruler who is still running our country and challenging and destroying our beautiful Iranian cultures and identities.

Here we are now, could you please look around yourself and see in which environment you work and live. Look at some of those leaders of, for example, the organization that you devoted yourself to. Could most of those leaders in a democratic and free system be still holding those positions? Would you think those leaders are genuinely contributing anything to our country scientific achievements or perhaps they are the cause for so many our talented scientists to give up the hope and migrate to places that they are appreciated not because of their ideology and believes but for what they can offer to their host society and their positive contribution.
I am quite sure that you and others who rather stayed and work in Iran have had more serious intention than just loving the “Vatan” and its people. Senior leadership and perhaps a presidency role within a corrupted system would be some of those wishes and dreams that could also be encouraging to stay and take a role.

Sorry about my outspoken comments but this hypocrisy has forced me to express my thoughts and feeling.

God bless you and hope we listen more carefully to our conscience.

Your former colleague

9:02 AM  
Blogger Mehdi ZARE said...

پس اینطور که شما نوشته اید، هر که اینجا ماند انگیزه ای برای پست و مقام دارد و وطن خواهی و مردم دوستی حیله گیری است برای پوشاندن مقاصد واقعی؟! و شما که ظاهرا رفته اید الزاما انسانهای آزاده ای هستید که به شرایطی که ما به آن تن داده ایم نخواسته اید تن دهید؟
اینطوری باشد هر کسی در ایران به هر موفقیتی در زمانهای محتلف -قبل و بعد انقلاب- رسیده باشد به همینها که نوشته اید دلبستگی داشته و ضمنا در سالهای اخیر چون من به فرهنگ و ایدئولوژی اسلامی دلبستگی داشته ام توانسته ام بمانم و لابد کسب موقعیت کنم و سازگاری پیدا کنم؟

9:02 PM  
Anonymous Anonymous said...

Ideology and religious believes are something personal and what you value and what I worship and what the country leaders, in their personal life, believe should not have anything to do with how to rule a country or run an organisation or judge people.

There are certain rules and principals that need to be in place for a community/society to function properly and positively. Fundamentally, having respects for others regardless of who they are as well as respecting people basic rights the way that we would like to be treated are some of those rules. These fundamental rules are global and are independent of any particular religious or believe.

Unfortunately, we have grown up in a society where hypocrisy has become a cultural value and the way to achieve things. You should clearly remember the criteria that were set out for anyone to enter into the country universities since the Islamic Revolution and after the reopening of the academic centres in our country. The most important aspects of this were that one should have at least be pretending that he/she believes in what the country rulers believe. The scientific competency of students was not the main criteria for the university entrance.

Unfortunately, this is not only limited to the university case. This culture has been promoted in all aspects of our life and our society for some, at least, 30 years and nobody can deny it. Why do we need to be judged based on our faith and religious values for anything in this world? But as it is, we then need to adjust ourselves to meet this criterion and here is where we find ourselves in a wrong path without having much choice or perhaps thinking of a move to somewhere else where our success would be based on our competency and hard work.


One of my best friend, who is in love with Geology as much as you are, who decided to go overseas for a further post-graduate education. On his return to the country and after the graduation, say 4 years later, he found out that his position and work is on the line because the organisation in which he used to work has now some new conditions for his re-employment. This includes the faith and degree of his dependency to the Islamic rules and laws and in particular his thoughts on the “Velayat Faghieh” matter. You see there is no any talks about how passionate and qualified he is for what he has studied and chosen as his career and how competent he is in his area of interest in geology etc……..

Perhaps, the conclusion here is that our talented scientists would not wish to leave their motherland if our society was a vibrant, functional society. And to have such society we, in particular our people with high scientific and social recognitions, have no choice but to be critic on matters, including political, economical, social etc, that are not functioning properly in our country RATHER than just simply going with the flow….

Thanks and have a good day.

9:39 AM  
Anonymous Anonymous said...

سلام آقای دکتر
مقاله نقد مانند شما رو خوندم
دغدغه های شما رو هم از قبل در دورانی که در گروه معدن دانشکده فنی دانشجوی کلاس درس پهنه بندی خطر زلزله بودم میدونم.
اما استاد عزیز شما شاید به واسطه علاقه زیادتون به ایران نمیتونید برخی از واقعیت ها رو خوب ببینید، مثل خیلیهای دیگه که هنوز نوع رفتار حکومت به ظاهر اسلامی با مردم در وقایع بعد از انتخابات باورش براشون سخته.
نه اگر باید در هر شرایطی یک انسان باید می موند و یک با تجربه زندگی رو به هدر می داد دیگه هجرت معنایی نداشت. چیزی که در اسلام امر به اون شده.
وطن انسان جاییه که در اون بسادگی شرافت انسان رو لکه دار نمی کنن،
جاییه که اخلاق دستکم در عمده امور زندگی مردم و حاکمان حرف اول رو میزنه.
جاییکه حداقل برای زنده بودن نباید بهایی به سنگینی مرگ بپردازید.
استاد عزیزم
شما دعوت به چیزی می کنید که بسیاری برای فرار از اون روزشماری می کنن.
و آخرین سخن اونکه، فراموش نکنید که بسیاری از بزرگان و تأثیرگذاران عرصه علم و دانش در ایران ما کسانی بوده و هستند که سالیان زیادی رو در خارج بسر بردند.
با آرزوی بهروزی برای شما

6:19 PM  
Anonymous Anonymous said...

Sorry Mehdi I forgot to leave my name there. This is Rambod, if you remember, an ex-colleague of you at the Sharif Uni. scientific committee (early 1370s) as I have never been a Dr. or a lecturer of mining engineering school as you referred to.

Our father God bless you,
Your brother Rambod

11:41 AM  
Blogger Mehdi ZARE said...

با سلام
من که در متن به کسی به عنوان استاد گروه یا دانشکده معدن اشاره ای نکرده ام. نمی دانم کدام اشاره را در متن می گوئید؟

3:04 PM  

Post a Comment

<< Home