وبلاگ دکتر مهدی زارع

مکانی برای تبادل نظر و اتاق فکر دکتر مهدی زارع و دوستان...

My Photo
Name:
Location: Tehran, Tehran, Iran

Friday, December 01, 2006

امروز 10 آذر سالروز شهادت سيد حسن مدرس

امروز سالروز شهادت آيه الله سيد حسن مدرس، معلم، استاد و نماينده آزاديخواه و مشروطه خوان مجلس شوراي ملي ايران در اوائل سده بيستم است كه بالاخره پس از سالهاي تبعيد، عمال رضا شاه او را در كاشمر در تاريخ ۱۰ آذر ۱۳۱۶ ترور كردند. مصاحبه جالبي در مورد آرا ايشان در سايت روزنا - روزنامه اعتماد ملي - با سالار كسرائي ديروز چاپ شده است كه لينك آن اينجا است و مي توانيد بخوانيد. زندگي نامه آيه الله مدرس در سايت شهيد آويني هم در اين آدرس آمده است.
از نكات جالب در مورد ايشان زبان سرخ و طنز معني دار و سياسي آن شهيد است كه عينا
مطلبي كه در همين مورد در سايت روزنا آمده در زير مي آورم:

سيد حسن مدرس، نماينده مجلس شوراي ملي و از منتقدان اصلي رضاخان بود. زماني كه رضاخان به تاج و تخت رسيد هم دست از انتقاد برنداشت و در نهايت نيز به همين خاطر كشته شد. وقتي كسي بتواند قدرت اول مملكت را به اين سادگي مورد عتاب قرار دهد، طبيعي است كه ديگر قدرتمندان هم از نقد او در امان نمانند. از اين نظر دايره انتقادهاي مدرس بسياري از چهره‌هاي شاخص سياسي زمان خود را دربرمي گيرد، از جمله فرمانفرما و... آن‌چه در پي مي‌آيد، گزيده‌اي از سخنان مدرس است كه در كتابي تحت عنوان <حكايت‌هايي از زبان سرخ سيد حسن مدرس> منتشر شده است.روزي رضاخان به مدرس پيغام مي‌دهد: <طوري مي‌كشيمت كه جزء كفار دفنت كنند.> مدرس پاسخ مي‌دهد: <قبر من هرجا كه باشد امامزاده مي‌شود اما تو در جايي مي‌ميري كه نه آب باشد و نه آبادي
در يكي دو مورد مدرس به <فرمانفرما> مطالبي گفته و انتقاد كرده بود. فرمانفرما بوسيله يكي از دوستان مدرس به او پيغام مي‌دهد كه <خواهش مي‌كنم حضرت آيت‌ا... آنقدر پا روي دم من نگذارند.> مدرس هم جواب مي‌دهد كه به فرمانفرما بگوييد: <حدود دم حضرت والا بايد معلوم باشد زيرا من هر كجا پا مي‌گذارم دم حضرت والاست>! ‌ در انتخابات دوره هفتم مجلس هنگامي كه مدرس راي نياورد از رئيس شهرباني پرسيد: <در دوره ششم من 14 هزار راي داشتم. در اين دوره اگر از ترس شما كسي به من راي نداد پس آن راي كه خودم به خودم دادم كجا رفت ؟>! ‌ ‌ شبي <يزدان پناه> از جانب رضاخان ده هزار تومان پول آورد كه <بگير و ساكت باش.> پاسخ شنيد كه: <بگذار زير تشك. برو به اربابت بگو تا دينار آخر خرج نابودي تو خواهد شد. اگر رضا داد كه هيچ و گرنه بيا و از همانجا بردار و برو.>

رضاشاه روزي آنقدر از دست مدرس عصباني شد كه يقه او را گرفت و فرياد زد: <سيد! آخه از جون من چه مي‌خواهي؟> مدرس هم با همان لهجه شيرين اصفهاني جواب داد: <مي خوام تو نباشي
چاقوكشان رضاخان جلوي مجلس جمع شده بودند و شعار مي‌دادند: <مرگ بر مدرس.> مدرس در جوابشان گفت: <اگر مدرس بميرد كه ديگر كسي به شما پول نخواهد داد در يكي از جلسات مجلس ششم يكي از نمايندگان درباره دادگستري مي‌گفت: <سابقا دادگستري ما طوري بود كه به زحمت مي‌شد به آن نام دادگستري داد. آنقدر وضع آشفته و درهمي داشت كه مدتها از ما وقت گرفت تا مرتب و منظم شد. سابقا همه ملل به دادگستري ما مي‌خنديدند ولي حالا...> در اين هنگام يكدفعه مدرس خونسرد فرياد زد: <حالا همه مي‌خندند
در جلسه‌اي از جلسات مجلس ششم <سيد يعقوب> در دفاع از حكومت نظامي گفت: <اگر مردم از مداخله نظامي ناراضي بودند چرا شكايت نكردند؟ مدرس گفت: <جرات نكردند
روزي مدرس با هيات وزراي عثماني ملاقات داشت. پس از تعارفات رسمي صدراعظم عثماني دستور مي دهد كه چاي <عجمي> بياورند. مدرس بلافاصله به مترجم خود مي‌گويد: <بگوييد به جاي كلمه عجم لفظ <ايراني> استفاده كنند. زيرا ماده لغوي عجم از عجمه است و حاكي از تحقير نژاد غيرعرب. ما ايرانيان كه داراي نوابغ و دانشمنداني بوده‌ايم كه به اسلام خدمات زيادي كرده‌ايم. لطفا كلمه عجم را از قاموس زبان خودتان اخراج كنيد و به جاي آن كلمه ايراني را انتخاب كنيد.

فرستاده دولت انگليس پيام آورد كه <اگر ما دست از رضاخان برداريم شما نيز دست از مخالفت با سياست‌هاي او برمي‌داريد؟> مدرس گفت: <وقتي شما او را رها كنيد تازه من او مي‌چسبم
‌ معمولا مدرس مطالبي را كه به وزرا يا رجال مي‌نوشت روي كاغذ سيگار بود. يكي از وزرا كه اين نوشته‌ها را اهانت به خود تلقي
مي‌كرد پس از دريافت نامه مقداري كاغذ سفيد به قطع رقعه‌اي براي مدرس ارسال مي‌كند. مدرس هم باز روي همان قطعه كاغذ سيگار جوابش را مي‌نويسد و كاغذ‌هاي سفيد را برمي‌گرداند و مي‌گويد: <به فلان وزير بگو كاغذ سفيد پيدا مي شود ولي لياقت تو بيشتر از اين نيست
مدرس در دوراني كه در زندان بسر مي‌برد از رختخواب زندان استفاده نمي‌كرد بلكه تمام مدت هنگام خواب عمامه خودش را زير سرش مي‌گذاشت و زير عبا مي‌خوابيد.

حاج صالح پيري: <نشنيدم حتي يك بار بگويد رضاشاه. هميشه به او مي‌گفت رضا قلدر

0 Comments:

Post a Comment

<< Home