وبلاگ دکتر مهدی زارع

مکانی برای تبادل نظر و اتاق فکر دکتر مهدی زارع و دوستان...

My Photo
Name:
Location: Tehran, Tehran, Iran

Thursday, October 22, 2009

هشداری خوب یا شروعی بد؟

زمینلرزه شنبه گذشته با بزرگای ۴.۰ فرصت خوبی برای توجه به مساله زمینلرزه و خطر آن در تهران ایجاد کرد. مساله ای که از مردم عادی تا مسئولان و مدیران در مورد آن سوال داشتند و کنجکاو شده بودند.
اولین و مهمترین سوالی که مطرح می شود این است که آیا این اتفاق یک هشدار خوب بود یا شروعی بد برای حوادثی تلخ؟ واقعیت آن است که در همین حد توجه به اصل مساله و اینک طرح مساله و این ابهام که در مقابل یک زلزله مهم چقدر آماده ایم - یا آماده نیستیم؟- به خودی خود مشخص می کند که یک هشدار خوب با رخداد زلزله داده شده است. اما اینکه آیا خود این زلزله مقدمه اتفاق بعدی است، چون هیچ خوشه لرزه ای در پهنه رومرکزی آن در اثر پسلرزه ها ایجاد نشد، و همچنین بزرگای زلزله در حد ۴ بود،نمی توان اظهار نمود که این رخداد یک مقدمه برای رخداد مهم بعدی هست یا نیست. از سوی دیگر هم با وجود اینکه منطقه از نظر لرزه خیزی پتانسیل رخداد زلزله های مخرب را - با توجه به سابقه تاریخی زلزله های ری - دارداست، بنابراین شرط عقل آن است که بنا را بر محافظه کاری بگزاریم و نسبت به رخداد زلزله ای مهم - در هر زمانی - خود را آماده نگه داریم.

1 Comments:

Anonymous Anonymous said...

جام جم آنلاین: تلفن همراهم زنگ می‌زند، وقتی گوشی را برمی‌دارم، صدای آشنای قاضی حسینی ، رئیس دادگستری پاکدشت را می‌شنوم ؛ صدایش آشکارا می‌لرزد.

وقتی علت را جویا می‌شوم، می‌گوید: یک جوان به علت فقر و ناتوانی برای معالجه خود در یک قدمی مرگ قرار گرفته است.

رئیس دادگستری پاکدشت ادامه می‌دهد: از وضعیت این جوان چند روز پیش اطلاع یافتم. او عضو یک خانواده فقیر است که ماهانه 30 هزار تومان از طریق بهزیستی دریافت می‌کنند. چندی پیش این جوان پس از سقوط از بلندی و شکستگی لگن، مدتی را در یکی از بیمارستان‌ها بستری می‌شود و پس از ترخیص از بیمارستان، به یکباره یکی از پاهایش به طرز غیرمعمول شروع به عفونت شدید می‌کند و زمانی که او به سراغ بیمارستانی که در آن بستری شده بود می‌رود، از وی برای بستری شدن دوباره درخواست پول می‌کنند، اما چون قادر به پرداخت هزینه درمان خود نبوده، بناچار به خانه بازمی‌گردد و اکنون نیز در اوج جوانی به انتظار مرگ نشسته است.

وی می‌گوید: اواز کسی شکایت ندارد وتنها در انتظار دستی ا ست که یاری‌اش کند تا بتواند زنده بماند و به آرزوهای خود برسد.

رئیس دادگستری پاکدشت بغض می‌کند و می‌گوید: با دیدن این جوان احساس می‌کنم باید همه برای نجات او تلاش کنیم و نگذاریم او به دلیل فقر ... .

رئیس دادگستری سکوت می‌کند و متعاقب این سکوت معنی‌دار صدای بوق اشغال تلفن ....

قاضی نتوانست بغض ترکیده‌اش را پنهان کندو....
در چنین مواقعی چاره‌ای نداریم تا دست یاری به سوی شما هموطنان، مسئولان وزارت بهداشت و پزشکان متعهد دراز کنیم تا شاید جوان بیمار فردا شاهد طلوع دوباره آفتاب باشد.
....................................................
می دونم به پستتون ربطی نداره ولی اینقدر دلم بدرد اومد که دارم به هر کی می شناسم چه در دنیای حقیقی و چه در دنیای مجازی اطلاع می دم
عکسش رو که دیدم خیلی حالم بد شد. تا حالا آدم با یه پای 50 کبلوگرمی ندیده بودم
لطفا هر کی می تونه اطلاع رسانی کنه
اجرتون با خدا

4:04 PM  

Post a Comment

<< Home