وبلاگ دکتر مهدی زارع

مکانی برای تبادل نظر و اتاق فکر دکتر مهدی زارع و دوستان...

My Photo
Name:
Location: Tehran, Tehran, Iran

Monday, February 11, 2013

شصت سال پس از زلزله 23 بهمن 1331 طرود در جنوب شاهرود: از نظر ایمنی در برابر زلزله چقدر تغییر کرده ایم و چقدر آسیب پذیریم؟




امروز سالروز زمینلرزه 23 بهمن 1331 با بزرگای 6.9 است. زمینلرزه ای که در دهستان طرود در کنار کویر مرکزی ایران و در 135 کیلومتری جنوب شاهرود رخ داد. روستای طرود در آن زمستان 1331 حدود 3200 نفر جمعیت داشت و در شمال کویر مرکزی ایران واقع است. زلزله در زمانی رخ داد که ایران به لحاظ سیاسی در سال پایانی دولت مرحوم  دکتر محمد مصدق، وضع کم ثباتی داشت. به نحوی که هفت ماه بعد از این زلزله، کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد 32 با حمایت و اجرای عوامل داخلی آنها بر علیه دولت وقت انجام شد و در نتیجه کودتا، سپهبد زاهدی در راس دولت نظامی بر سر کار آمد. همین مسائل احتمالا بر عدم امکان توجه حکومت مرکزی به روستای زلزله زده ای به نام طرود (علاوه بر آسیب پذیری عمومی مملکت ما در مقابل سوانح طبیعی در ابتدای دهه 30 شمسی) افزوده است. به این ترتیب اولین کوششهای بازسازی در طرود حدود دو سال بعد از رخداد زمینلرزه 1331 طرود به تاخیر افتاد. دولت وقت 90 خانه مسکونی (که به خانه های دولتی مربوتند، در امتداد 9 کوچه در راستای شرقی-غربی ساخته شده اند و هنوز مورد استفاده اند) در کنار ویرانه های طرود ساخته و به بازماندگان تحویل داد.     
گسل طرود در کنار بالاآمدگی (uplift) طرود درست از کنار روستا می گذرد. بر پایه شواهد گردآوری شده توسط مرحوم دکتر ستراگ آبدالیان (استاد دانشگاه تهران) که اولین نقشه هم شدت یک زمینلرزه پس از رخداد آن را از زلزله 1331 طرود، و بر اساس بازدید محلی از منطقه زلزله زده تهیه کرده (و در مقاله ای در سال 1955 م. در مجله La Nature چاپ پاریس منتشر کرد)،  به نظر می رسد گسل مسبب این زمینلرزه همین گسل طرود بوده و پهنه کانونی در نزدیکی همین روستای طرود واقع بوده است. زلزله در ساعت 11:44 صبح و هنگامی رخ داد که بیشتر مردان روستا برای کار کشاورزی در بیرون منازل به سر می بردند. از سوی دیگر ژرفای کم زلزله طرود علاوه بر وقوع زمینلرزه در تنها منطقه مسکونی در این ناحیه کویری  به همراه بافت روستایی و نامقاوم منازل مسکونی موجب تخریب کامل روستا شده، گرچه وقوع زلزله در میانه روز، باعث شد تا اولا بسیاری از مردان بیرون از روستا مشغول کار  باشند و از سوی دیگر اهالی ساکن در روستا بیدار باشند و بنابراین تعداد کشته ها به 800 نفر (حدود حدود یک چهارم جمعیت طرود در آن زمان) محدود ماند (چه بسا اگر این زلزله در نیمه شب رخ داده بود اکثر ساکنان کشته شده بودند). کار زنان بیشتر نخریسی و پارچه بافی بود. هفته گذشته فرصتی برای نگارنده فراهم شد تا از این منطقه بازدیدی داشته باشد. در این منطقه، در 5 شهریور 1389 نیز زلزله ای با بزرگای 5.7 در کوه زر (در حدود 50 کیلومتری شمال غرب طرود)  رخ داد که با 4 نفر کشته همراه بود.
در اثر زلزله 1331 طرود بیشتر خانه ها فرو ریخت و بیشتر کشته ها از  زنها و کودکان بودند.  در اثر زلزله خاک و غبار غلیظی برخواست. مردان زنده مانده از آن رویداد (به ویژه به گزارش آقای احمد عامری که اکنون 79 ساله است و در زمان زلزله 19 ساله بود)می گفتند که  تقریبا تمام خانه ها و بناهای روستا فرو ریخت (غیر از یک خانه مسکونی که هنوز هم بعد از 60 سال سر پاست!).  زلزله  با بیش از 800 کشته و حدود 600 مجروح همراه بود. اولین گروه امدادگر از ژاندارمری و سپس از ارتش و جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران به طرود رفتند. پس از این زلزله علی رغم پیشنهاد حکومت که مردم طرود به نزدیکی ورامین برای اسکان منتقل شوند، بیشتر بازماندگان ترجیح دادند که در همان محل بمانند. برای اسکان مردم در سال 1333 90 خانه روستایی یاد شده، احداث شد و به مردم تحویل شد. بر اساس بررسی هایی که نگارنده انجام داد، جمعیت بازمانده پس از زلزله طرود (آنها که زنده ماندند و طرود را ترک نکردند) به حدود 600 تا 700 نفر بالغ می شد. جمعیت طرود در سال 1385 حدود 3500 نفربوده است و بنابراین بر اساس برآورد های موجود، در سال 85 جمعیت به حدودی برابر با جمعیت در حدود سال 1330 رسیده است. در این مورد علاوه بر زلزله 1331 می توان مسائل اقتصادی و اجتماعی که به مهاجرت از روستاها منجر شده است. رشد طبیعی جمعیت نیز چنانچه در مناطق روستایی مشابه رشد جمعیت در کل کشور می بود، جمعیت روستایی مانند ترود می باید بسیار بیش از آنچه امروز است،  می بود (جمعیت کشور در اولین سرشماری در 1335 حدود 19 میلیون نفر بود و در برآورد 1390 جمعیت کشور بیش از 76 میلیون نفر بوده و این رشدی حدود 4 برابر در فاصله ای حدود 55 ساله را نشان می دهد (1).
پس از زمینلرزه طرود تغییرات متعددی در شغل و نحوه زیست مردم حاصل شد. در شش دهه بعد از زمینلرزه قالی بافی به عنوان یکی از مشاغل اصلی به ویژه بانوان در طرود درآمد. ضمنا طرود به دلیل طبیعت واحه ای در کنار کویر و همچنین وجود درختان نخل (که شباهت به منطقه آباد بین النهرین دارد) به عنوان محل فیلمبرداری بخشهایی از سریال مختارنامه مورد استفاده قرار گرفت.
در روستای کوه زر که زمینلرزه 5 شهریور 1389 رخ داد، (و چهار نفر از ساکنان دو روستا در پهنه کانونی کشته شدند) تفاوتهای مشخصی در بافت فرهنگی با طرود و همه مناطق اطراف کوه زر دیده می شود. اولا نام کوه زر نماینگر وجود یا برآورد وجود ذخایر طلا یا کانسارهای با ارزش دیگر در این کوه  (ما بین روستای کوه زر، معلمان و طرود) است. باعث تعجب نگارنده است که در سال 1391 نفوذ خرافات در این روستا بسیار قوی است و بسیاری از مردم ساکن کوه زر و روستاهای اطراف آن ،  وسایل مختلفی (به صورت نصب بطری یا قطعات پلاستیکی یا فلزی رنگی) بر بالای در یا پنجره بیرونی منازل،  یا پاشیدن رنگ یا گچ بر روی دیوار یا در منازل نصب کرده و یا به ترسیم یک چشم بزرگ با اسپری رنگی یا یا قلموی رنگی بر روی دیوارها،  برای گرفتن چشم زهر و دوری از چشم زخم (!) اقدام می کنند. به غیر از لرزه خیز بودن منطقه بررسی های اولیه نشان داد که این نوع باور ها مربوط به نگرانی و اضطراب دائمی این مردم است. اینکه واقعیت و ریشه های این مساله چیست، و اینکه چه قسمت از این موضوع به لرزه خیز بودن آن و یا سایر سوانح طبیعی مربوط است و چه قسمت به منشا های دیگر احسای ناامنی یا اضطراب این مردم روستا نشین مربوط است و چگونه در دنیای امروز بخشی از روستا نشینان ما این نوع باور های خرافی را همچنان با خود دارند، خود نیاز به بررسی مفصل میدانی و چاره اندیشی و برنامه ریزی و برنامه های جدی اجرایی فرهنگی-اجتماعی دارد.
ولی اکنون فرصتی است که نگاهی مجدد به نحوه آسب پذیری کشور مان شصت سال بعد از زلزله 1331 طرود بیاندازیم. پنجاه و یکسال پس از زلزله طرود، آسیب پذیری بالا و رخداد زمینلرزه با بزرگایی تقریبا مشابه ولی کمتر (6.5) در نزدیکی شهر بم در بامداد 5 دیماه 82، موجب کشته شدن بیش از 33000 نفر (حدود نیمی از ساکنان در شهر بم در آن شب 5 دیماه، و پرتلفات ترین زلزله ایران در 231 سال گذشته، بعد از زلزله 1780 م  تبریز) شد. در سال 1391، در شصتمین سال بعد از زلزله طرود با تمام توسعه ای که در کشور رخ داده است، و با وجود اینکه بیشتر طبقه تحصیل کرده و مدرن جامعه ایرانی در همین حدود 6 دهه رشد کرده و به عرصه آمده است،  در 21 مرداد 91 با رخداد زمینلرز ه های دوگانه ورزقان در استان آذربایجان شرقی در یک پهنه رومرکزی، 307 نفر از هموطنان ما کشته شدند. این در حالی بود که در پهنه کانونی فقط چندین روستای پراکنده  وجود داشت، و نزدیک ترین شهر نسبتا کم جمعیت (ورزقان با فاصله حدود 15 کیلومتری از کانون زلزله) بر اساس سرشماری 1385، حدود 3500 نفر و شهر اهر در حدود 25 کیلومتری کانون زلزله حدود 85 هزار جمعیت (بر پایه همان سرشماری) جمعیت داشته اند (و البته هیچکدام در پهنه با بیشترین شده واقع نبوده اند). روستای باجه باج در فاصله حدود 5 کیلومتری کانون زمینلرزه ورزقان قرار داشت و 44 نفر از تلفات زمینلرزه ورزقان مربوط به این روستا با حدود 460 نفر جمعیت بوده است (زلزله های دوگانه ورزقان در ساعت 16:53 و 17:04 بعد از ظهر ماه رمضان رخ داد و علاوه بر اینکه بیشتر مردم بیدار بودند، اکثر مردان روستایی در خارج از منازل مشغول کار کشاورزی و دامپروری بودند). با این حال حدود 10% جمعیت باجه باج کشته شدند. زلزله ورزقان نشان داد که همچنان و تا اطلاع ثانوی مساله آسیب پذیری در بافت فرسوده و نامقاوم شهری و روستایی ما اولویت اصلی ما از نظر ایمنی در برابر زلزله و سایر سوانح طبیعی است. این شرایط و میزان تلفات انسانی در کشور ما 60 سال پس از زلزله طرود نشان می دهد که همچنان مساله ایمنی جانی مهمترین مشکل ما از نظر ایمنی در برابر زلزله است. و رخداد هر زمینلرزه شدید دیگر (با بزرگای بیش از 6) در ناحیه ای پر جمعیت در کشور ما (به نحوه که کانون زمینلرزه در کنار یا درون پهنه ای شهری یا روستایی ایران قرار گیرد) موجب تلفات انسانی زیاد و غیر قابل جبران خواهد شد. چنین شرایطی با توجه به قرارگیری بسیاری از نواحی شهری و روستایی ما در کنار یا بر روی گسلهای فعال لرزه زا در فلات ایران بسیار محتمل است. ضمن اینکه اکنون حدود 16 سال از آخرین زمینلرزه فلات ایران با بزرگای 7.0  (در 20 اردیبهشت 1376 اردکول قائن در استان خراسان جنوبی) می گذرد، در سرزمینی که میزان رخداد زمینلرزه های با بزرگای 7 به لحاظ آماری و به طور متوسط یک زمینلرزه با بزرگای 7 یا بیشتر در هر دهه است.  
یاد جانباختگان  زمینلرزه 23 بهمن 1391 طرود، این روستای آرام در کنار دشت بزرگ کویر مرکزی ایران، گرامی باد و خداوند به آقای احمد عامری و همه روستاییان عزیز و خونگرم طرود، طول عمر با عزت و ایمن اعطا فرماید.  

1-      گفتگوی سایت تاریخ ایرانی با دکتر حبیب‌الله زنجانی، استاد جمعیت‌شناسی (قابل دسترسی در پیوند).

Friday, February 08, 2013

نمايه شدن مقالات علمي چقدر مهم است؟ /از سطحي نگري به علم و كار علمي دست برداريم/ مقاله در ضميمه شرق- 19-11-91

نوشته : مهدي زارع

هفته گذشته ، خبر مقاله يك ايراني كه در يكي از پايگاه هاي نمايه سازي علمي وابسته به ناسا نمايه شده بود، به طور همزمان به صورت خبري مهم به شكل "كسب پيروزي و تاييد حقانيت و صحت كار علمي از سوي محققان ايراني در موسسه علمي ناسا" در بعضي از رسانه ها و خبرگزاري هاي ما مطرح شد. سوال اين است: "چقدر نمايه سازي مقالاتمان، و دركجا و چرا مهم است؟"

 1- تمام پژوهشگران در سراسر جهان به انتشار مقالاتشان مي پردازند. چاپ مقاله به نوعي نماد فعال بودن محقق يا گروه پژوهشي مربوطه و از سويي ديگر نمايانگر عبور از داوري آن نشريه (بسته به اينكه چقدر داوري سخت گيرانه، بيطرفانه و علمي باشد) است بنابراين به نوعي با انتشار يك مقاله مي توان گفت كه آن محقق در به سرانجام رساندن آن بخش از تحقيق تا انتشار مطلبش در يك ژورنال معتبر علمي (بسته به اعتبار آن ژورنال) موفق شده است.

 2- اين مجلات از سوي موسساتي نمايه سازي مي شوند. به اين معني كه علم سنجي به شيوه مدرن بر پايه انتشار منظم آن مجله و برپايه محتوي و چكيده مقاله و تعداد و نام نويسندگان و محل فعاليت (Affiliation) آنها قابل پيگيري و ثبت است. بنابراين رد يك موضوع يا محتواي علمي را امروزه مي توان در سالهاي مختلف در گروهها، دانشگاهها، شهرها و كشورهاي مختلف و بر اساس ميزان مستقل بودن متن يا همپوشاني تمام يا بخشهايي از متن مقالات با هم (با هر زبان كه نوشته شده باشند، كه بيشتر به زبان انگليسي نوشته مي شوند) قابل پي جويي است. به همين ترتيب است كه هم به عنوان يك "نماد" مي توان هم ميزاني از توليد علم در يك موسسه علمي، دانشگاه يا كشور را سالانه بررسي كرد و هم مي توان در صورت كپي يا تقلب يا تكرار متون اين متون در مقالات ديگر (حتي تكرار درمقالات ديگر همان نويسنده يا نويسندگان) موضوع امروزه قابل پيگيري است. جديدا پايگاهي نظير گول اسكالر (scholar.google.com) حتي رد مقالاتي كه در كنفرانسها از سوي مولفين مختلف چاپ مي شود را نيز به دست مي دهد و بنابراين مثلا اگر در دو كنفرانس بين المللي در فاصله 4 سال، يك ارايه دهنده مقاله مثلا بيش از 70% مطالبي كه در كنفرانس قبل منتشر كرده، 4 سال بعد هم تكرار كند و فقط بخش كوچكي از مطالب جديد را به مقاله جديد بيافزايد، امروزه با همين جستجوهاي كمي تخصصي در گول اسكالر مي توان رد آن را گرفت و بنابراين امروزه ديگر مولفان در هر كنفرانس ناحيه اي نيز مطلبي منتشر كنند، نبايد تصور كنند كه در خلع (!) مطالبشان منتشر شده و قابليت پيگيري اين مطالب به مدد مثلا گول اسكالر و البتر جستجوگر هاي حرفه اي تر ديگر وجود دارد.

 3- اينكه سنجش توليدات علمي از طريق نمايه سازي در پايگاههاي معروفي چون (ISI، ISC، يا SCOPUS و ...) ممكن شده خبر خوبي است. البته چاپ مقاله الزاما به معني توليد علم الزاما در جهت مسائل و مشكلات همان جامعه، يا تبديل علم به ثروت يا كارآفريني نيست. البته بعضي از اين مقالات از همين جنس و در راستاي همين اهداف هستند. بنابراين توليد علم به صورت انتشارات مقالات خوب و مفيد است، به گردش علم از طريق انتشار، داوري و نقد مقالات و بين المللي كردن و استاندارد كردن سطح فعاليتهاي علمي يك جامعه علمي در يك كشور كمك مي كند و البته در جاي خود نمادي خوب براي سنجش هم هست.

 4- گاهي هم در سنجش نوع و كيفيت فعاليتهاي علمي يك پژوهشگر، يك گروه، يا يك موسسه يا يك كشور راه را به افراط مي پيمائيم. چنان اهميت تعداد مقالات نمايه شده و انتشار آنها را اغراق آميز بيان مي كنيم كه انگار اين تعداد مقالات تنها نماينده افتخار و شرف و آبروي علمي آن فرد، گروه، موسسه يا كشور است! اين تعابير اغراق گونه اشكالات مختلف دارد از جمله اينكه: بسياري از فعاليتهاي پژوهشي از نوع چاپ مقاله نيستند، و بنابراين با بيان افتخارآميز صرفا نشر مقالات علمي، اين نوع فعاليتها نوعا ناديده گرفته مي شوند. توسعه آزمايشگاهها، انجام بسياري از فعاليتهاي توسعه فناوري، ايجاد رصدخانه هاي علمي مختلف، توسعه تجهيزات، گسترش پاركهاي فناوري و ... همگي از دسته فعاليتهايي هستند كه به سختي قابل انتشار به صورت مقاله هستند. از سوي ديگر در همه كشورها بعضي از پژوهشهاي استراتژيك در قالب پروژه هاي محرمانه انجام مي شوند كه هرگز قابل انتشار عمومي نيستند و در ژورنالها هم منتشر نمي شوند. در بعضي از پژوهشهاي ديگر ايده ها و فرايند پژوهش تا تبديل به مقاله شود سالها (گاهي بيش از ده سال) ممكن است طول بكشد و... از سوي ديگر همه مجلات نيز يك كيفيت ندارند. حتي در نمايه سازي هاي ISI، يا ISC يا SCOPUS صرف اينكه يك مجله در يكي از اين پايگاهها نمايه شد نماد تاييد علمي و اعتبار مطلق آن در جامعه علمي مربوطه نيست. به همين دليل است كه در همه دانشگاهها و پژوهشگاهها فهرستي از مجلات با كيفيت پايين و يا مجلات غير معتبر (به صورت ليست سياه) وجود دارند كه انتشار مقاله در آنها نه تنها باعث افتخار نيست بلكه اگر مولفي در اين مجلات مقاله منتشر كند با ديده ترديد به روند فعاليتش و چرايي چاپ مقاله در آن مجله به كارهايش مي نگرند!

5- اين آسيبها و نقد ها به انتشار مقالات يا نحوه گزارش دهي از اين كار به معني زير سوال بردن اصل انتشار مقالات پژوهشي در نشريات معتبر نيست. همچنان در سراسر دنيا يك نماد خيلي مهم در توليد علمي فردي/گروهي/موسسه/دانشگاه/پژوهشگاه، همان تعداد مقالات معتبر منتشره آنها در سال و در طي يك بازه (مثلا 5 يا 7 ساله) است.

 6- اينكه نمايه سازي ها اخيرا گسترش يافته، يك واقعيت است. اخيرا بعضي از دانشگاهها و مراكز پژوهشي در نقاط مختلف دنيا به ويژه در ايالات متحده (مانند هييت پژوهشي حمل و نقل فرهنگستانهاي ملي آمريكا : به نشاني http://trid.trb.org يا پايگاه ديجيتال مهندسال برق و الكترونيك به آدرس : http://ieeexplore.ieee.org/Xplore/guesthome.jsp يا پايگاه ديجيتال دانشگاه MIT به نشاني : http://mit.worldcat.org يا كتابخانه دانشگاه تگزاس در آستين به نشاني زير كه در آن مي توان گزارشهاي مربوط به ناسا را هم يافت: http://www.lib.utexas.edu/engin/guides/nasa.html يا كتابخانه مركزي ناسا كه پايگاه داده هاي مختلف در آن هم اكنون قابل دسترس است، به اين نشاني: http://www.hq.nasa.gov/office/hqlibrary/find/databases.htm ) نمايه سازي مقالات يا دسترسي به آنها را نيز فراهم مي كنند. با جستجو در اين كتابخانه هاي ديجيتال مي توان انواع انتشارات (از گزارشها و مقالات ژورنال تا مقالات كنفرانس) را يافت. از جمله مقالات ايرانيان و غير ايرانياني را كه در سالهاي اخير در مجلات و كنفرانسهاي مختلف مقالات خود را منتشر كرده اند، (و حتي خبر هم ندارند كه دسترسي به مقالات آنها در اين پايگاهها ممكن شده است) يافته مي شود. اين دسترسي هم به صورت نمايه سازي مجدد اين مقالات در آن پايگاه ها و هم قرار دادن پيوند (لينك) مقالات در آن پايگاهها صورت مي گيرد. اين شيوه هم اكنون در ايران مثلا از سوي پايگاه اطلاعات علمي ايران (http://www.sid.ir ) وابسته به جهاد دانشگاهي در حال اجراست و بديهي است، نمايه شدن يا قرارگيري مقاله اي در اين پايگاه اطلاعاتي الزاما به معني اعتبار، وجاهت و برجستگي علمي نويسنده يا محل ارايه آن مقاله نيست (گرچه كه بسياري از مقالات كه در اين سامانه قابل جستجو شده اند، مقالات معتبر و با كيفيت بالاي علمي هستند).

 7- حال بر مي گرديم به اين سوال كه "اينكه مقاله يك ايراني در "پايگاه داده هاي ناسا" نمايه سازي شده، چرا اين موضوع خبر مهمي تلقي شده است؟" واقعيت آن است كه همچنان و تا اطلاع ثانوي عنوان هايي مانند "ناسا" همچنان در كشورهايي مانند ما وجهه اي نظير قبله گاه علمي و توسعه (!) دارند (به ويژه آنكه با عرصه اي غير قابل دسترس مستقيم و هميشه شگفت انگيز براي انسان، يعني فضا و كيهان شناسي مرتبط است!). متاسفانه اين حالت ناشي از احساس حقارتي است كه همچنان دست از سر ما برنمي دارد. مثل اينكه تا اسم "ناسا" ميآيد ، همه بايد حساب كار دستشان بياد و تعظيم كنند! اينكه يك مقاله فقط در يك پايگاه داده ها نمايه سازي شود (كه بر اساس توضيحات فوق مثل اين است كه مجله اي يا كتابي براي يك كتابخانه ديجيتال تهيه يا خريداري شود و براي آن شماره رديف، يا پيوند اينترنتي، براي دسترسي هاي بعدي بگذارند) به اين صورت گزارش شده كه مثل اينكه ناسا هم به حقانيت دانشمندان ما پي برده است و سر تعظيم فرو آورده است.

 8- اين موضوع چيزي برآمده از يك نگاه غلط و شبه علمي ما به فرايند و كار علمي از يك سو و نگاه زشت بعضي از ما به خودمان از سوي ديگر است . نفس انتشار مقاله در مجلات معتبر بين المللي كه در مورد يادشده يك دانشجوي ظاهرا دكتري دانشگااه آزاد انجام داده شايسته تقدير است. اينكه از داوري لابد جدي و بي طرفانه و سخت آن مجله هم به خوبي عبور كرده و مقاله اش را به سرانجام رسانده باز هم شايسته توجه و تبريك است. ولي آيا چنين اتفاقي در مورد مقالات ديگر كه در همين ايران از سوي محققان در مجلات معتبر داخلي و خارجي منتشر مي شوند نمي افتد؟ كه ما "چون يك پايگاه نمايه سازي "ناسا" آن را نمايه كرده" موضوع برايمان مهم مي شود و با اسم ناسا (كه مال ما هم نيست) مي خواهيم تبليغات كنيم و به همديگر فخر بفروشيم؟ اين موضوعي (تاييدي فرضي يا اهميت قائل شدن از سوي ناسا براي كاري انجام شده از سوي ما) است كه اصلا وجود خارجي ندارد، ودر حد يك كار كتابخانه اي در فضاي اينترنت و مركز اسناد سايبري و ديجيتال است! چيزي جز نماد حودباختگي و احساس حقارت و سطحي نگري بعضي از ما به علم و كار علمي نيست. آنها كه اينگونه فخرفروشي زشت و ضد ملي و غير علمي را باب مي كنند و خبرش را نيز منتشر مي كنند را به خدا قسم مي دهم كه بس كنند!