وبلاگ دکتر مهدی زارع

مکانی برای تبادل نظر و اتاق فکر دکتر مهدی زارع و دوستان...

My Photo
Name:
Location: Tehran, Tehran, Iran

Sunday, March 31, 2013

دانش و فن زلزله در سال ۹۱ و چشم انداز سال ۱۳۹۲- یادداشت من در سایت خبرآن لاین


در سال 1391 اخبار مربوط به دانش و رخداد زمینلرزه های مخرب در سطح بین المللی و در ایران یکی از مهمترین موارد مرتبط یا سوانح طبیعی بود و البته موجب خسارت و تلفات مهمی هم شد. در این یادداشت با مروری بر این اتفاقات نگاهی هم به چشم انداز پیش رو برای سال 1392 خواهیم داشت.

1- در روز 23 فروردین 1391 در ساعت 13:08 بعد از ظهر وقت تهران زلزله ای با بزرگای 7.8 در منطقه «آچه» اندونزی در فاصله حدود ٤٠٠ کیلومتری غرب ساحل جزیره سوماترا رخ داد. امواج سونامی تا ساعت 17 به وقت ایران به سواحل سوماترای اندونزی و تا حدود ساعت 20 همان روز به سواحل جنوب شرقی ایران رسید. زلزله دوم همان روز با بزرگای 8.2 دو ساعت پس از زلزله اول در 360 کیلومتری ساحل سوماترا اندونزی رخ داد . با توجه به سرعت امواج سونامی برای زلزله های کم ژرفا برآورد شد که ساعت حدود ١٨ به وقت تهران امواج آب حاصل از لرزه اصلی به سواحل سوماترا برسد.به همین دلیل در جزیره سوماترا و کشورهای سواحل اقیانوس هند هشدار سونامی داده شد که سواحل را ترک کنند چرا که ممکن بود همین امواج صدمات و آسیب‌هایی به همراه داشته باشند. پس از زلزله بزرگ سال 2004 در سواحل سوماترا، اندونزی یک سامانه هشدار مجهز با 120 ایستگاه لرزه نگاری را راه‌اندازی کرده است، با توجه به پیشرفتهای صورت گرفته در اعلام هشدار سونامی و همچنین مشخصات دو زمینلرزه یاد شده، شاهد تکرار وقایع تلخ آن سال در سواحل سوماترا و اقیانوس هند نبودیم. بر اساس محاسبات صورت گرفته امواج حاصل از لرزه اصلی و پسلرزه آن در حدود ساعت 20 تا ٢٣ به وقت تهران به سواحل جنوب شرقی ایران‌ رسید که با توجه به فاصله کانون زلزله تا دریای عمان و خلیج فارس امواج احتمالی، دامنه بسیار کمی داشت و خطر چندانی نداشت و تنها در دستگاه‌های نشانگر و سنجشگرهای ارتفاع آب، امواج ورودی به خوبی ثبت ‌شد.
2- در روز 21 مرداد 1391، دو زمین لرزه پی در پی اولی در ساعت 16:53 با بزرگای 6.4 در فاصله 23 کیلومتری اهر و دومی در ساعت 17:04 با بزرگای 6.3 در 30 کیلومتری اهر در حدود 50 کیلومتری شمال شرق تبریز موجب خسارت جانی و مالی و هراس مردم در پهنه رومرکزی در استان آذربایجان شرقی شد. این زلزله ها با ژرفای کانونی حدود 10 کیلومتر و سازوکار امتدادلغز بوده اند و در چهار ساعت بعد از لرزه دوم 17 پسلرزه با بزرگای بین 3 تا 5 در شبکه لرزه نگاری باند پهن پژوهشگاه در محدوده رو مرکزی - حدفاصل اهر و ورزقان - رخ داد. در بیست و چهار ساعت اول پس از رخداد 35 پسلرزه در شبکه لرزه نگاری باند پهن پزوهشگاه ثبت شد. پسلرزه ها از سوی شبکه لرزه نگاری باند پهن پژوهشگاه زلزله در تمام هفت ماهه بعد از رخ داد تا پایان سال 91 در محدوده رو مرکزی - حدفاصل اهر و ورزقان - ادامه یافت و پیش بینی می شود تا حدود یک سال تا 18 ماه پس از رخداد نیز این پسلرزه ها در پهنه رومرکزی ادامه یاید. تلفات جانی 307 کشته و 3037 مجروح و120 هزار نفر جمعیت تحت تاثیر رخداد و خرابی در روستاهای پهنه رومرکزی در محدوده اهر و ورزقان و همچینین هریس گزارش شد. هراس مردم موجب استقرار در محدوده هوای باز در شهر های مذکور و همچنین شهر تبریز بود. بیشترین تلفات انسانی از روستاهای باجه باج، گوردره و دبنو و شهر ورزقان گزارش شده است.همچنین این زمینلرزه در شهرهای تبریز،مرند، بستان اباد، صومعه سرا، اردبیل، بوکان، آستارا، خوی، سلماس، پارس آباد مغان، شبستر، مشکین شهر، سلماس، رشت، مهاباد، بناب، ارومیه، ممقان، هادیشهر، بوکان، مراغه، میانه، میاندوآب احساس شد. از نظر اهمیت خطر زمینلرزه در تبریز در اثر جنبا شدن گسل شمال تبریز، این زلزله های دوگانه ورزقان در سال 1391 به عنوان زنگ خطر و هشدار تلقی شد و اهمیت این رخداد ها موجب شد تا محققان در ماههای بعد از زمینلرزه های ورزقان به مساله خطر زلزله در تبریز اهمیت ویژه دهند. این بررسی ها همچنان در سال 1392 ادامه خواهد یافت.
در یک بررسی از تعداد 258 تلفات اعلام شده این زمین لرزه (از سوی پزشکی قانونی آذربایجان شرقی) 171 زن (66.3 درصد) و 87 تن مرد (33.7 درصد) بودند. 52 تن از فوتشدگان زیر 10 سال، 17 تن 10 تا 19 سال، 54تن 20 تا 39 سال، 38 تن 40 تا 59 سال، 58 تن 60 تا 79 سال، 24 تن 80 سال به بالا، بودند. نکته مهم در این زلزله آسیب پذیری زیاد کودکان و سالخوردگان در این زلزله بود (32درصد بالای 60 سال و 52 نفر، 20درصد زیر 10 سال). زلزله ها در عصر بیست و دومین روز از ماه مبارک رمضان رخ داده اند، که به نظر می رسد که از بعضی از مردم (به ویژه مردان میانسال) در این ساعات بعد از ظهر همچنان در بیرون از منزل مشغول کار وفعالیت بوده اند و البته بعضی دیگر در منزل مشغول استراحت. بدیهی است که آنها که در پهنه رومرکزی در ساختمان و زیر سقفی بوده اند در معرض بیشترین خسارتهای جانی ناشی از زلزله قرار گرفته اند.
وقتی چنین زمین لرزه هایی با بزرگای کمتر از 7 در منطقه ای عمدتا روستایی (پهنه کانونی در منطقه ای روستایی واقع بود) چنین تبعاتی در سطح ملی می تواند ایجاد کند می توان تصور کرد که هنگام زمینلرزه ای شدید در محدوده ای شهری (به وِیژه در کلانشهری مانند تهران یا تبریز ) چه پیامدهای سنگینی قابل انتظار خواهد بود. استان آذربایجان شرقی یاد آور رخداد مخرب ترین زمینلرزه های تاریخ فلات ایران (زلزله های تاریخی تبریز و آخرین انها زمینلرزه 232 سال قبل 1780 میلادی در تبریز) است. با نگاه به نبود لرزه ای برای زلزله ای با بزرگای بیش از بزرگای 7 برروی گسل شمال تبریز به مدت بیش از 232 سال، و وقوع زلزله های دوگانه شدید با بزرگای بیش از 6 بر روی گسل جنوب اهر توجه را به زمینلرزه های مخرب احتمالی بعدی در این گستره جلب کرده است.
3- در تاریخ 15 آذر ماه 91 زمین لرزه ای در زهان استان خراسان جنوبی رخ داد. زلزله با بزرگای 5.4 در غرب آفین در خراسان جنوبی در ساعت 20:38 رخ داد. کانون زلزله در امتداد شمال غربی گسل نوزاد رخ داده است که زلزله های تاریخی 763 و 1493 میلادی- هر دو با بزرگای براورد شده بیش از 7- در اثر جنبایی آن اتفاق افتاده اند.علاوه برضعیف بودن ساختمان های منطقه زلزله زده در خراسان جنوبی، کم عمق بودن زلزله نیزمی تواند دلیل محکمتری برای بروز این میزان خسارت باشد. عمق زلزله زهان کمتر از 10 کیلومتر اعلام شد از این رو خسارت زیادی وارد کرده است زیرا قدرت تخریب زلزله هایی با عمق کم در پهنه رومرکزی همواره بسیار بیشتر از زلزله های با عمق زیاد است. زیرا زمانی که عمق زلزله کم است تکان و شتاب آن بر سطح منطقه ای که زلزله رخ می دهد بیشتر است حال اکثر ساختمان ها در آن منطقه مقاوم نباشند خسارات زیادی را متحمل خواهند شد.در روز اول 25 پس لرزه با بزرگای بیش از 2 ثبت شد این زلزله مربوط به سامانه گسل آفین با روند شرقی- غربی بود که در غرب ˈ آفین ˈ و 46 کیلومتری جنوب شرق قائن در خراسان جنوبی قرار دارد. این زلزله در 46 کیلومتری غرب گسل ˈ آبیزˈ رخ داده که در 20 اردیبهشت 76 زلزله ای با بزرگای 7.2 در ˈ اردکول قائن ˈ را سبب شده است. روندهای این منطقه شمال غربی - جنوب شرقی است و گسل های آبیز ، نوزاد و فردوس در این منطقه قرار دارند. زلزله های تاریخی سالهای 763 و 1493 میلادی با بزرگای بیش از 7 بر اثر جنبانی سامانه گسلی نوزاد رخ داده است. از آنجا که ایران بر روی کمربند زلزله قرار دارد ، وقوع آن در کشور ما امری طبیعی است اما باید با تمهیدات لازم و ساخت سازهای اصولی نحوه مقابله با این پدیده طبیعی را فرا بگیریم تا جلوی خسارات زیاد گرفته شود بر اثر این زلزله شش نفر کشته و 14 نفر مجروح شدند. همچنین 16 روستا دچار تخریب و خسارت شده اند و از این تعداد پنج روستا به طور کامل تخریب شد.
4- در سال 1391 به دهمین سالروز زلزله 1 تیر 1381 چنگوره آوج، پنجاهمین سالروز زمین لرزه 10 شهریور 1341 بوئین زهرا و شصتمن سالروز زمین لرزه ترود (23 بهمن 1331 در جنوب شاهرود) رسیدیم.
4-الف - در اول تیر 81 زلزله چنگوره آوج با بزرگای 6.3 در ساعت7:28 بامداد به وقت محلی روستاهای چنگوه و آبدره از شهرستان آوج در استان قزوین را به لرزه در آورد. در اثر این رخداد دو روستای یاد شده کاملا تخریب شدند، و خسارات عمده ای به شهر آوج وارد آمد. گسل چنگوره در ادامه غربی گسل زمینلرزه ای ایپک ( پس از محدوده پهنه خورد شده آبگرم) که جنبایی اش زمینلرزه 1341 بوئین زهرا -با بزرگای 7.2-را موجب شد قرار دارد. زلزله اول تیر ماه 1381 چنگوره (آوج) در منطقه وسیعی در غرب ایران را (در حدود 250 کیلومتری غرب تهران) به لرزه درآورد. این ناحیه در غرب تاکستان - همدان در راستای دره ای با جهت عمومی شرقی - غربی، در غرب روستای آبگرم واقع است (حدفاصل استانهای قزوین و همدان و عمدتا در شهرستان آوج از استان قزوین). تلفات جانی 261 کشته و 1300 مجروح گزارش شد. خسارتهای زلزله به طور کلی در حدود 50 روستا (که بیشترشان خسارتهای جزئی تا کلی دیده اند) قابل مشاهده بود.
4-ب: در شهریور ماه 91 نیز پنجاه سال از زمین لرزه 10 شهریور 1341 بوئین زهرا گذشت. شهر بویین زهرا در منطقه ای تاریخی در جنوب دشت قزوین واقع شده است. زمین لرزه اول شهریور 1341 با بزرگای Ms=7.2 پهنه وسیعی در ناحیه دشت قزوین و باختر تهران را بشدت به لرزه درآورد. این زمین لرزه در برآوردهای رسمی با 12225 کشته، 2776 مجروح و تخریب 21000 خانه همراه بود. ناحیه رومرکزی در جنوب شهر بوئین زهرا و از شمال آوج (آبگرم) در باختر، تا شمال ساوه (دوزج) و باختر تهران (جنوب کرج) در خاور، گسترده شده بود. در این زمینلرزه بسیاری آثار و مکانهای قدیمی و تاریخی شهرستان بویین زهرا از جمله قلعه باستانی رودک ویران شد. جنبایی گسل زمینلرزه ای ایپک مسبب زمینلرزه 1341 بوئین زهرا شده است در پی این زلزله بود که غلامرضا تختی برای گرداوری کمک شخصاً به خانه های مردم میرفت و از آنها برای آسیب دیدگان زمین لرزه پول میگرفت. در روستای توفک که توسط جمعیت صلیب سرخ کشور هلند در سال 1342 بازسازی شده است، هنوز از ساختمانهای ساخته شده پس از زلزله استفاده می شود. روستای توفک پیش از رخداد زلزله در سوی شمال موقعیت امروزی روستا واقع بوده است و بازسازی منزلهای مسکونی، مدرسه، مسجد، حمام و مرغداری در محلی در جنوب روستا (در مجاورت روستای تخریب شده) صورت گرفته است. مدرسه توفک با کمی تغییر نسبت به آنچه در سال 1342 ساخته شده است، هم اکنون نیز با نام دبستان امام حسین (ع) مورد استفاده است. مسجد ساخته شده در سال 1342، هم اکنون به طور کامل گسترش یافته و در ابعاد بسیار بزرگتر از آنچه در سال 1342 ساخته شده بود بازسازی شده است. البته بقایای دیوارهای مسجد اولیه هنوز موجود است. منزلهای مسکونی به صورت یک در میان بر اساس آنچه درکشور هلند مرسوم است به صورت قرار دادن یک فضای خالی بین دو منزل به عنوان حیاط، فضای سبز یا گاراژ ساخته شده اند، که پس از تحویل این منازل به اهالی، ساکنان روستا، حد فاصل این منزلها را با خانه هایی به سبک خانه سازی روستایی در ایران پر کرده اند؛ به نحوی که امروز در کوچه های این روستا یک منزل بازسازی شده توسط صلیب سرخ هلند و یک خانه روستایی ایرانی (یک در میان) در کنار هم و متناوب وجود دارند. بازسازی توفک همچنین شامل ساختن حمام و مرغداری در این روستا بوده است. تعداد منازل ساخته و تحویل شده به اهالی بیش از 80 واحد بوده است. همچنین صلیب سرخ هلند بازسازی روستای دوزج را در جنوب پهنه رومرکز مهلرزه ای نیز بر عهده داشته است.
4-ج: 23 بهمن 91 شصتمین سالروز زلزله طرود در 23 بهمن 1331 بود. زمینلرزه در دهستان طرود در کنار کویر مرکزی ایران و در 135 کیلومتری جنوب شاهرود رخ داد. روستای طرود در آن زمستان 1331 حدود 3200 نفر جمعیت داشت و در شمال کویر مرکزی ایران واقع است. زلزله در زمانی رخ داد که ایران به لحاظ سیاسی در سال پایانی دولت مرحوم دکتر محمد مصدق، وضع کم ثباتی داشت. به نحوی که هفت ماه بعد از این زلزله، کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد 32 با حمایت و اجرای عوامل داخلی آنها بر علیه دولت وقت انجام شد و در نتیجه کودتا، سپهبد زاهدی در راس دولت نظامی بر سر کار آمد. همین مسائل احتمالا بر عدم امکان توجه حکومت مرکزی به روستای زلزله زده ای به نام طرود (علاوه بر آسیب پذیری عمومی مملکت ما در مقابل سوانح طبیعی در ابتدای دهه 30 شمسی) افزوده است. به این ترتیب اولین کوششهای بازسازی در طرود حدود دو سال بعد از رخداد زمینلرزه 1331 طرود به تاخیر افتاد. دولت وقت 90 خانه مسکونی (که به خانه های دولتی مربوتند، در امتداد 9 کوچه در راستای شرقی-غربی ساخته شده اند و هنوز مورد استفاده اند) در کنار ویرانه های طرود ساخته و به بازماندگان تحویل داد. به نظر می رسد گسل مسبب این زمینلرزه همین گسل طرود بوده و پهنه کانونی در نزدیکی همین روستای طرود واقع بوده است. زلزله در ساعت 11:44 صبح و هنگامی رخ داد که بیشتر مردان روستا برای کار کشاورزی در بیرون منازل به سر می بردند. از سوی دیگر ژرفای کم زلزله طرود علاوه بر وقوع زمینلرزه در تنها منطقه مسکونی در این ناحیه کویری به همراه بافت روستایی و نامقاوم منازل مسکونی موجب تخریب کامل روستا شده، گرچه وقوع زلزله در میانه روز، باعث شد تا اولا بسیاری از مردان بیرون از روستا مشغول کار باشند و از سوی دیگر اهالی ساکن در روستا بیدار باشند و بنابراین تعداد کشته ها به 800 نفر (حدود حدود یک چهارم جمعیت طرود در آن زمان) محدود ماند (چه بسا اگر این زلزله در نیمه شب رخ داده بود اکثر ساکنان کشته شده بودند). کار زنان بیشتر نخریسی و پارچه بافی بود. در 19 بهمن 91 فرصتی برای نگارنده فراهم شد تا از این منطقه بازدیدی داشته باشد.
در این منطقه، در 5 شهریور 1389 نیز زلزله ای با بزرگای 5.7 در کوه زر (در حدود 50 کیلومتری شمال غرب طرود) رخ داد که با 4 نفر کشته همراه بود. در اثر زلزله 1331 طرود بیشتر خانه ها فرو ریخت و بیشتر کشته ها از زنها و کودکان بودند. در اثر زلزله خاک و غبار غلیظی برخاست. تقریبا تمام خانه ها و بناهای روستا فرو ریخت (غیر از یک خانه مسکونی که هنوز هم بعد از 60 سال سر پاست!). اولین گروه امدادگر از ژاندارمری و سپس از ارتش و جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران به طرود رفتند. پس از این زلزله علی رغم پیشنهاد حکومت که مردم طرود به نزدیکی ورامین برای اسکان منتقل شوند، بیشتر بازماندگان ترجیح دادند که در همان محل بمانند. برای اسکان مردم در سال 1333، 90 خانه روستایی یاد شده، احداث شد و به مردم تحویل شد. بر اساس بررسی هایی که نگارنده انجام داد، جمعیت بازمانده پس از زلزله طرود (آنها که زنده ماندند و طرود را ترک نکردند) به حدود 600 تا 700 نفر بالغ می شد. جمعیت طرود در سال 1385 حدود 3500 نفربوده است و بنابراین بر اساس برآورد های موجود، در سال 85 جمعیت به حدودی برابر با جمعیت در حدود سال 1330 رسیده است.
5- اکنون فرصتی است که نگاهی مجدد به نحوه آسب پذیری کشور مان شصت سال بعد از زلزله 1331 طرود بیاندازیم. پنجاه و یکسال پس از زلزله طرود، آسیب پذیری بالا و رخداد زمینلرزه با بزرگایی تقریبا مشابه ولی کمتر (6.5) در نزدیکی شهر بم در بامداد 5 دیماه 8، موجب کشته شدن بیش از 33000 نفر (حدود نیمی از ساکنان در شهر بم در آن شب 5 دیماه، و پرتلفات ترین زلزله ایران در 231 سال گذشته، بعد از زلزله 1780 م تبریز) شد. در سال 1391، در شصتمین سال بعد از زلزله طرود با تمام توسعه ای که در کشور رخ داده است، و با وجود اینکه بیشتر طبقه تحصیل کرده و مدرن جامعه ایرانی در همین حدود 6 دهه رشد کرده و به عرصه آمده است، در 21 مرداد 91 با رخداد زمینلرز ه های دوگانه ورزقان در استان آذربایجان شرقی در یک پهنه رومرکزی، 307 نفر از هموطنان ما کشته شدند. این در حالی بود که در پهنه کانونی فقط چندین روستای پراکنده وجود داشت، و نزدیک ترین شهر نسبتا کم جمعیت (ورزقان با فاصله حدود 15 کیلومتری از کانون زلزله) بر اساس سرشماری 1385، حدود 3500 نفر و شهر اهر در حدود 25 کیلومتری کانون زلزله حدود 85 هزار جمعیت (بر پایه همان سرشماری) جمعیت داشته اند (و البته هیچکدام در پهنه با بیشترین شده واقع نبوده اند). روستای باجه باج در فاصله حدود 5 کیلومتری کانون زمینلرزه ورزقان قرار داشت و 44 نفر از تلفات زمینلرزه ورزقان مربوط به این روستا با حدود 460 نفر جمعیت بوده است (زلزله های دوگانه ورزقان در ساعت 16:53 و 17:04 بعد از ظهر ماه رمضان رخ داد و علاوه بر اینکه بیشتر مردم بیدار بودند، اکثر مردان روستایی در خارج از منازل مشغول کار کشاورزی و دامپروری بودند). با این حال حدود 10% جمعیت باجه باج کشته شدند. زلزله ورزقان نشان داد که همچنان و تا اطلاع ثانوی مساله آسیب پذیری در بافت فرسوده و نامقاوم شهری و روستایی ما اولویت اصلی ما از نظر ایمنی در برابر زلزله و سایر سوانح طبیعی است. این شرایط و میزان تلفات انسانی در کشور ما 60 سال پس از زلزله طرود نشان می دهد که همچنان مساله ایمنی جانی مهمترین مشکل ما از نظر ایمنی در برابر زلزله است. و رخداد هر زمینلرزه شدید دیگر (با بزرگای بیش از 6) در ناحیه ای پر جمعیت در کشور ما (به نحوه که کانون زمینلرزه در کنار یا درون پهنه ای شهری یا روستایی ایران قرار گیرد) موجب تلفات انسانی زیاد و غیر قابل جبران خواهد شد. چنین شرایطی با توجه به قرارگیری بسیاری از نواحی شهری و روستایی ما در کنار یا بر روی گسلهای فعال لرزه زا در فلات ایران بسیار محتمل است. در سال 1392 توجه ویژه به این خطر در نواحی شهری و مسکونی در نزدیکی گسلهای فعال به ویژه برای برای زلزله های با بزرگای بیش از 6 خواهد بود.
6- تمرکز جمعیت و زیر ساختهای حیاتی در شهرهای تهران و کرج و در حد فاصل تهران و کرج نشان می دهد که وضعیت ایمنی لرزه ای تهران اهمیت ویژه در سطح ملی داشته و باید با حمایت مؤسسات پژوهشی ذیربط و به صورت شبکه ای و هدایت کار در یک شورای راهبردی مساله لرزه خیزی پهنه استان تهران، در سال 1392 بررسی جدی شود. زمینلرزه های تاریخی در سال330 قبل از میلاد، 855 م، 1384 م و 1830 میلادی موجب تخریب شهر باستانی ری (و درمورد آخر: تهران) شد، و همچنین زمینلرزه باستانی 3000 سال قبل احتمالا موجب ویرانی تمدن قیطریه در شمال تهران شده است. گسل شمال تهران از جمله خطرناک ترین گسلهای پایتخت است که در صورت وقوع زلزله شدید – با بزرگای6 یا بالاتر- با تخریب وسیع در پهنه گسله همراه خواهد بود. بر روی این پهنه گسله اکنون 2 میلیون و دویست هزار نفر جمعیت زندگی میکنند. تجربه زلزله 12 مه 2008 ونچوان چین (با بزرگای 7.9) نشان می دهد که از کل تلفات حدود 70000 نفر تلفات این زمینلرزه بیش از 80% کشته ها مربوط به شهر ها و روستاهایی بوده اند که در فاصله صفر تا 15 کیلومتری از گسل زمینلرزه ای ونچوان زندگی می کردند. بنابراین مساله ریسک بالای زلزله در اثر تراکم بالای جمعیت در پهنه نزدیک به گسلهای فعال مساله ای کاملا جدی است.
7- شش دهه مطالعه زمینلرزه های ایران که بیشتر فعالیتهای پژوهشی مرتبط به آن در پنج دهه (بعد از زلزله 1341 بویین زهرا) صورت گرفته است، نشان می دهد که تا کنون زلزله های با بزرگای بیش از 6 هرگاه در پهنه ای روستایی یا شهری رخ داده اند میزان تلفات تقریبا در تمام این مدت 6 دهه تا کنون بیش از یکصد نفر بوده است. به نحوی که کانونا زلزله های دوگانه ورزقان 21 مرداد 1391 که در پهنه ای کاملا روستایی واقع بود با بزرگایهای 6.4 و 6.3 موجب بیش از 300 نفر تلفات شد. این نکته مهم از نظر تلفات همچنان بالا در زلزله های شدید (بزرگای 6 یا بیشتر) مساله ای جدی است که با درجه اول اهمیت باید مورد توجه قرار گیرد.
8- از سوی دیگر در کشور های توسعه یافته با تلفات کمتر ولی بعضا خسارتهای شدید اقتصادی در هنگام زلزله ها مواجه هستیم. به عنوان مثال، رخداد بزرگای زلزله ای با بزرگای بیش از 6 نطیر زلزله 22 فوریه 2011 کرایست چرچ نیوزیلند (با بزرگای 6.3 و شتاب حداکثر 1.8g) که کانون زلزله دقیقا در منطقه پرجمعیت شهری قرار داشت، تعداد تلفات 185 نفر بیشتر نبود ولی با 12 میلیارد دلار خسارت در رده یکی از پرخسارت ترین زلزله های دهه دوم سده بیست و یکم فرار گرفت. همچنین زمینلرزه 17 ژانویه 1994 در نورت ریج در جنوب کالیفرنیا که با بزرگای 6.7 و ژرفای 19 کیلومتر و در نزدیکی پهنه پرجمعیت با شتابی نزدیک به 2g با 57 نفر تلفات همراه بوده است ولی با براورد 25 میلیارد دلار خسارت، یکی از پر خسارت ترین زلزله های تاریخ ایالات متحده است. زمینلرزه ای با این نحوه خسارت (بیشتر اقتصادی و کمتر تلفات جانی) اگر در کشور های در حال توسعه رخ دهد (مثلا در شیلی) گرچه کشته های کمی داشته باشد، ولی می تواند چنان آسیب شدیدی به آن کشور وارد آورد که ورشکستگی یا لطفه جبران ناپذیر به زیر ساخت آن کشور تا چند نسل زندگی ساکنان ان کشور را تحت تاثیر قرار دهد.
9- این مساله نیز باید در مورد ریسک زمینلرزه های ایران در سال 1392 با توجه به شرایط ویژه اقتصادی کشور در مقطع کنونی مورد توجه جدی واقع شود. یادمان باشد که 20 اردیبهشت 1392، شانزدهمین سالروز زمینلرزه اردکول قائن با بزرگای 7.2 است، و از آن موقع تا این زمان در سال 1392 فاصله ای 16 ساله است که طی آن زلزله ای با بزرگای بیش از 7 در فلات ایران رخ نداده است. آن هم در سرزمینی که بر پایه اطلاعات سده بیستم، در هر ده سال – به طورمتوسط – یک زمینلرزه با بزرگای 7 یا بیشتر در آن رخ داده است.

Wednesday, March 20, 2013

شادباش نوروز 1392- با کارت پستالهایی از آسمان ایران







Tuesday, March 19, 2013

با یاد گلی که مهدوی کیا به آمریکا زد و من 5 دقیقه بعد از گل او در استادیوم ژرلان لیون می گریستم!




این روزها در پایان سال 1391 و در طلیعه نوروز 1392، خبر خداحافظی مهدی مهدوی کیا، یکی از فوتبالیستهای اسطوره ای تاریخ فوتبال ایران، و کاپیتان سابق تیم ملی و باشگاه پرسپولیس ایران در صدر اخبار ورزشی/فوتبالی جای گرفته است، او ورزشکاری است که در حضورهای تا کنون سه گانه ایران در کل دوره های جامهای جهانی فوتبال گل مهمی در مقابل آمریکا در 30 خرداد 1377 به ثمر رساند. این در حالی است که مهدی مهدویکیا در آخرین برنامه 90 در سال 91 به دعوت عادل فردوسی پور در تلویزین حاضر شد و با مرور خاطرات خود، احساساتی شد و با اشک ریختن از فوتبال در برابر دوربین های تلویزیون خداحافظی کرد. نگارنده موفق به دیدن مستقیم برنامه مذبور نشد ولی در ساعت های بعد بر روی اینترنت موفق شد تا ویدئوی برنامه را به همراه واکنش ها به آن، دنبال کند. از نظر نگارنده که یک پرسپولیسی حرفه ای ( از نوع طرفدارش!) هم هست، مهدی مهدوی کیا  نه تنها از اسطوره های مثال زدنی در باشگاه پرسپولیس بلکه از فوتبالیستهای به یاد ماندنی در تاریخ فوتبال ایران است.
به صرافت افتادم تا چند نکته را در مورد مهدی مهدوی کیا به همراه خاطره گلی از او بنویسم.
مهدوی کیا در سنین خیلی کم به تیم ملی راه یافت. او متولد 2 مرداد 1356  در تهران در یک خانواده پر جمعیت با اصالت اراکی و اکنون سی و شش ساله است. در سال 1997م (1375) برنده بهترین بازیکن جوان فوتبال آسیا، و در سال 2003م (1382) برنده جایزه بهترین فوتبال سال آسیا از سوی کنفدراسیون فوتبال آسیا شده است. در سال 1373 برای تیم ملی جوانان ایران در 17 سالگی و در سالهای 1373 و 1374 برای تیم ملی امید ایران در 17 و 18 سالگی بازی کرده است. از سال 1375 (در 19 سالگی) به تیم ملی فوتبال ایران پیوست و تا سال 1388 (در سی و دو سالگی)، به طور پیوسته عضو تیم ملی فوتبال ایران بوده است. مهدوی کیا در سالهای 1385 تا 1388 کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران نیز بوده است. او ابتدا پرورش یافته مکتب فوتبال باشگاه بانک ملی است (سالهای 1370 تا 1374)، ولی عملا فوتبال حرفه ای خود را از سال 1375 با پرسپولیس آغاز کرده است و در همین تیم هم به پایان رساند (1391). مهدوی کیا پس از جام جهانی 1998 فرانسه به تیم هامبورگ آلمان پیوست و در هشت فصل پی در پی در این تیم در  208 بازی حضور یافت  و 26 گل نیز به ثمر رساند ولی اوج هنرنمایی و معروفیت او، به ضربه های کاشته اش برمیگردد که به همین دلیل روزنامه نگاران ورزشی به او لقب "موشک" را دادند! .ضمنا هنر مهم دیگر او پاسهای گل فراوانی بوده که داده و همواره در روند بازی تیمهایی که در آن بازی کرده نقش کمک و همکاری موثر با سایر هم تیمی هایش در روند بازیهای تیمش داشته است.  این فوتبالیست حرفه ای همواره به  متانت و سکوت و دوری از حاشیه هایی که در فوتبال متاسفانه معمول است می شناسند. ضمنا در سخت ترین لحظات او گلهایی زده که نقش کلیدی در پیروزی های تیم هایش داشته است. به دو تا از آنها اشاره می کنم.
در تاریخ 22 شهریور 1376، در شهر دالیان چین در بازیهای انتخابی جام جهانی 1998، ایران در زمین چین در شهر دالیان به میدان رفته بود. ایران پس از دو برد آسان در مقابل مالدیو در خرداد ماه، در اولین بازی سختش را در چین در زمین حریف برگزار میکرد. ایران در نیمه اول یک گل دریافت کرد و در ایتدای نیمه دوم 2-0 عقب افتاد! البته کریم باقری یکی از گلها را جبران کرد، ولی ایران همچنان 2-1 عقب بود. دلهره از آن رو بود که بازی در زمین حریف برگزار می شد و اتفاقا همین تیم ملی چین، از عوامل باخت و عدم صعود ایران در بازیهای انتخابی جام جهانی 1990 ایتالیا بود (و این نگرانی که نکند تاریخ در حال تکرار شدن است!). در همین احوال بودیم که ستاره آن روز بیست ساله تیم ملی ایران، با شماره 2، که دفاع راست تیم ملی ما بود، با یک شوت سرکش از فاصله 32 متری دروازه چین را گشود و بازی را 2-2 مساوی کرد. این گل به عنوان گل ماه آسیا نیز در سال 1997 شناخته شد و آغاز نمایش افتخار آمیز این ستاره تیم ملی ایران بود. اگر این گل در آن هنگام زده نمی شد، به باور نگارنده، امکان تسلط تیم ملی ایران بر بازی و سپس زدن دو گل دیگری و برد 4-2 در زمین حریف فراهم نمی شد.  
ولی صحنه مهم دیگر گل زنی مهدوی کیا که نگارنده شخصا در آن بازی به همراه سایر دوستان دانشجوی دکتری ایرانی که در شهر گرونوبل فرانسه مشغول تحصیل بودیم، حضور داشت، در شب هنگام 30 خرداد 1377 در جام جهانی 1998 فرانسه در استادیوم ژرلان شهر لیون فرانسه بود. بازی تاریخی در مقابل آمریکا در هنگامی آغاز شد که همه نگاهها در آن روز به این بازی دوخته شده بود. جای من در استادیوم در پشت دروازه تیم ملی ایران در نیمه اول (که عابدزاده سنگر بانش بود) و متمایل به نقطه کرنر سمت راست بود. در همان ابتدای بازی با ضربه ای که مهاجم تیم ملی امریکا به تیرک افقی دروازه ایران کوبید و ما صدای آن را نیز شنیدیم (!)، برق از کله ما پرید و نگران شدیم که نکند که بازی با همین فشار آمریکا ادامه یابد و باخت پر گلی در پیش باشد. این نگرانی وقتی بیشتر شد که این ضربه دیگر آمریکاییها نیز به تیرک عمودی ما اصابت کرد!  ولی خوشبختانه حمید استیلی در دقیقه 40 روی پاس ارسالی زرینچه از سمت راست، برخواسته و با ضربه سر قوس دار گل اول ما را به ثمر رساند و نیمه اول مسابقه با همین تک گل به پایان رسید.  با شروع نیمه دوم فشار تیم ملی آمریکا برای به تساوی کشیدن بازی ادامه داشت، ولی در دقیقه 84 با پاسی که علی دائی از نیمه زمین خودی برای مهدوی کیا ارسال کرد، و فرار مهدوی کیا،   گل دوم ایران به زیبایی هرچه تمام تر به ثبت رسید. من که هم به هیجان آمده بودم و هم احساس اینکه با نتیجه 2-0 تقریبا برد قطعی به نظر می رسید، به گریه افتادم، و تا حدود 5 دقیق بعد یک سره تماشای بازی را رها کرده و میگریستم!، والبته  گریه ام وقتی متوقف شد که در دقیقه 89 آمریکا بالاخره یک گل به ما زد!. و ما دقایق و لحظات بعد را به امید به پایان رسیدن سریع آن دقایق گذراندیم، تا اینکه ایران بالاخره برنده این بازی تاریخی شد. هیچ یادم نمی رود که لحظه فرار مهدوی کیا در دقیقه 84 ما  که در نیمه دوم در پشت دروازه آمریکا به سمن نقطه کرنر سمت راست دروازه آمریکا قرارداشتیم، با نزدیک شدن مهدوی کیا به سمت دروازه آمریکا همگی برخواستیم و مهدوی کیا گل خود را دست در زیر پای ما به ثمر رساند!. یادش به خیر باد.            
شاید مقایسه توان و نتایج ورزشی تیم های ملی ایران و فرانسه کار بی ثمر و بی معنی باشد، ولی همه علاقمندان قوتبال، زین الدین زیدان، بازیکن اسطوره ای فوتبال فرانسه را می شناسند. زیدان در سال 1998 به همراه تیم ملی فرانسه قهرمان جهان شد و زنده یکی از سه گل در بازی نهایی با برزیل در 21 تیرماه 1377- (و از پایه های برد 3-0 فرانسه در این بازی)بود. او همچنین در بازیهای جام ملتهای اروپا در سال 2000 مجددا با تیم ملی کشور قهرمان اروپا شد (پس از قهرمانی فرانسه در سال 1984 در جام ملتهای اروپا با ستارگانی چون میشل پلاتینی، ژان تیگانا و ...). ولی در همان بازیهای جام جهانی 1998، فرانسه وقتی پس از زمین خوردن بازکن عربستانی، از روی پای او به عمد عبور کرد (به اصطلاح پای بازکن عربستان را پانچ کرد!)، از سوی کمیته داوری جام جهانی  محروم شد و تا قبل از بازی فینال امکان کمک به تیم ملی فرانسه را از دست داد. همچنین وقتی فرانسه در فینال جام جهانی 2006 در روز 18 تیر 1385  مقابل ایتالیا قرار گرفت، زیدان در ابتدای بازی و در دقیقه 7 گل برتری را از روی نقطه پنالتی زد و ماتراتزی، مدافع ایتالیایی در دقیقه 19 بازی را مساوی کرد. ولی تقابل و درگیری این دو بازکن در نیمه اول وقت اضافه (دقیقه 110) که با توهین ماترانزی به زیدان و ناشکیبایی زیدان و کوبیدن با ضربه سر به سینه ماترانزی همراه شد، به اخراج زیدان انجامید و عملا فرانسه را از دستیابی به دومین جام جهانی خود محروم کرد (فرانسه بازی را در ضربات پنالتی واگذار کرد). از این ماجرا تفسیرهای متعددی بعدا منتشر شد و بسیاری از روانشناسان ورزشی به ظرفیت فردی و قابلیتهای شخصیتی قهرمانان ورزشی در لحظات سخت اهمیت زیادی دادند. آنچه مطرح شد بیشتر به این سمت  وسو متمایل بود که اگر زیدان ظریفت و تحمل بالاتری از نظر بردباری شخصی نشان می داد، تیم کشور جام جهانی را از دست نداده بود. حال برگردیم به مهدی مهدوی کیا. در هیچ زمانی در حضور های ورزشی مهدی مهدوی کیا به یادنداریم که مانند زیدان با از کوره در رفتن، تیم خود را به خطر انداخته باشد یا موقعیت مهمی را از تیم خود گرفته باشد.
مهدی مهدوی کیا، همچنان با همان متانت در کنار فوتبال خواهد بود. او اسطوره فوتبال ملی و باشگاه پرسپولیس است. برایش آرزوی بهترین ها را دارم و امیدوارم در تمام موقعیتهای پیش رو همچون گذشته با صلابت و تمانینه مشکلات را از پیش پای خود بردارد. گرفتاری و پیچ و خم زندگی برای همه رخ می دهد و برای ستارگان با ریسک بالاتر اتفاق می افتد، ولی مهدی مهدوی کیا به باور نگارنده کسی است که خود را برفراز مشکلات از این پیچ و خم ها عبور می دهد. هنگامی که باران می بارد، همه پرندگان به دنبال سرپناه برای اجتناب از خیس شدن می گردند، و این تنها عقاب است که با پرواز برفراز ابرها از روی اصل مساله احتمال خیس شدن-عبور میکند! واین تفاوت مهدی مهدوی کیا، با بسیاری دیگر است. برای او و همه فوتبال دوستان و به ویژه همه پرسپولیسی ها آرزوی سالی خوش دارم، و نوروز را نیز شادباش می گویم.
نوروز پیروز، پاینده ایران.  

Monday, March 04, 2013

آنها بعد از ما بزرگتر خواهند شد - متن يادداشت در كتاب سال شهيد حبيب غني پور- 1391


تا هنگامي كه ما خودمان را به ياد داشته باشيم ... *
 دكتر مهدي زارع
اشاره –محمد دشتي- مهرماه سال 1389بود! به جاي "كلمه ما مي توانيم"، كلمه "ما مي مانيم" را در نوار جستجوگر اينترنت تايپ كردم. به محض اينكه نتايج نشان داده شد، متوجه اشتباهم شدم. خواستم با تايپ درست كلمه مورد نظر، جستجو را دوباره آغاز كنم، اما در صفحه روبرويم جمله اي نظرم را به خود جلب كرد. ما اينجا مي مانيم! براي توسعه علمي ايران! كنجكاو شدم تا آن رابخوانم. وارد سايت "دكتر مهدي زارع" شدم و مطلب مفصلي را كه در خصوص دلايلش براي ماندن در ايران نوشته بود خواندم. بارها آن را خواندم.بعد از آن هم متن نوشته هايش راكه در چهار قسمت كامل شده بود، ذخيره كردم و هرگاه دلم ميگرفت به سراغش مي رفتم و دوباره مي خواندمش. دكتر زارع در بخشي از مطلب كه خيلي به دلم نشست، اين گونه نوشته بود: ]. . .

من يكي كه اصلا زمين شناسي خوانده ام كه بروم دنبال شناخت زلزله هاي ايران. اغراق نمي كنم. روزي كه كنكور قبول شدم، در مهر ماه ۶۵، مرحوم پدرم به من گفت كه با اين رشته مي تواني با هر كاري كه انجام مي دهي، به نتيجه كارت اميد داشته باشي كه جمعي از هموطنانت را از آسيب هاي زلزله هاي ايران نجات دهي (نقل به مذمون). اين را گفتم كه هدف اوليه از زمين شناسي خواندم را - آنطور كه در خانواده تعريف شده و شناخته شده بود - نشان دهم. ايران سرزمين لرزه خيزي است. هميشه بوده و در آينده هم خواهد بود. اگر بروم زلزله هاي ايران را چه كنم؟ از آمريكا و كانادا و فرانسه، زلزله هاي ايران را دورادور رصد كنم؟ و اگر زلزله اي مخرب رخ داد سعي كنم خودم را برسانم و به بازديد مناطق زلزله زده بروم؟ و بعد كشور را ترك كنم؟ بينابين زلزله ها را چه كنم؟ به موضوعات كاري ديگر بپردازم؟ بي اغراق بگويم كه كار در پيشرفته ترين پروژه هاي پژوهشي دنيا من را راضي نمي كند، اگر در ايران و در مورد زلزله هاي ايران نباشد. اصلا نمي توانم تصور كنم كه دقيقه اي وقت روي غير از آنچه در كشور انجام مي دهم بگذارم ومثلا به لحاظ حرفه اي براي زلزله هاي كوههاي آلپ در اروپا، يا آند در آمريكاي جنوبي كاري انجام دهم! شايد حمل بر تعصب بيجا، بي منطقي و ... بشود، ولي صادقانه آنچه را باور دارم نوشتم. هدف تخصصي من يكي كاملا مشخص است : كار روي زلزله هاي ايران. كدام زلزله ها؟ از چه نوع؟ صحنه هاي زلزله هاي منجيل ۱۳۶۹، اردكول قائن ۱۳۷۶ و بم ۱۳۸۲ را مجددا مرور كنيد. پاسخ خود را مي گيريد. . . . ما اينجا مي مانيم، هر كه توانست، امكانش را داشت و مهمتر از همه : دلش خواست، با هم در همينجا تلاش خواهيم كرد. سعي مي كنيم به هم اميد دهيم. دوست داريم دست به دست آنها كه دوست دارند و مثل ما فكر مي كنند بدهيم و دوست داريم تا به هم كمك كنيم. به قول روانشاد پروفسور كارولوكس (۱۳۲۸-۱۳۸۹)، آن چهره ماندگار، آن استاد ارمني پاكنهاد دانشگاه تهران، كه روحش با صالحان محشور باد:ايران مال ماست، كجا برويم؟

 [ بعد از خواندن اين مطلب مشتري نوشته هايش شدم. خيلي دوست داشتم ببينمش. در شهربورماه 1389 براي گفت و گويي در مورد "اهميت پدافند غير عامل در مقابله با زلزله" به سراغش رفتم و بد نديدم كه در باره شهيد حبيب غني پور با او صحبت كنم. مي دانستم كه دايي دكتر در جنگ شهيد شده است و به خواندن نوشته هايش در ايام و مناسبت هاي سال بخصوص ايام مربوط به بزرگداشت ارزشهاي انقلاب و كشور عادت داشتم. وقتي از حبيب برايش گفتم، به وضوح برق شيفتگي و محبت به فرزندان ايثارگر ميهن را در چشمانش ديدم. پذيرفت كه براي "كتاب سال حبيب عزيز" يادداشتي بنويسد. نوشت و فرستاد و خواست كه " اگر مناسب بود" چاپ شود. شما اين ياداشت را بخوانيد و اگر آن ر ا مناسب ديديد، به سايت دكتر مهدي زارع سري بزنيد و خسته نباشيدي به او بگوييد!

 براي كتاب سال شهيد حبيب غني پور اول چند نكته به عنوان مقدمه و پيش نوشتار:

1- براي زلزله شناسي كه علاقه اي به مقولات فرهنگي دارد و خرده ذوقي نيزدر قلم زدن گاه به گاه، شايد نوشتن در عرصه دفاع و جنگ و شهيدان، جسارت و خرق عادت باشد، اما گفتن نكته هايي از آنچه بر ذهن مانده است، آنهم به صورت يادآوري و ذكر خاطره، رسميتي بر نوشته تحميل نمي كند و از سويي نيز فراغ بالي به نگارنده مي دهد كه بدون نگراني از ناشي بودن در اين عرصه، آنچه را كه مي انديشد، برزبان قلم آورد!

2- نسل ما (متولدين 1347) نسل جالبي بود و هست! مي گويم جالب بود، گمان بر خود شيفتگي ام نبريد (روزي در مهر ماه 1371 در استان كرمانشاه در جستجوو بررسي بقاياي منطقه زلزله زده 22 آذر 1336 فارسينج كرمانشاه – در جايي بين استان كرمانشاه و همدان- مي گشتم، از يكي از اهالي فارسينج در مورد بقاياي احتمالي آن زلزله سوال كردم، گفت قسمت هاي "جالبش" ديگه باقي نمانده!، پرسيدم "مگه زلزله قسمت "جالب" هم داره؟" جواب داد "براي شماها كه بله (!)، بالاخره شما دنبال خرابي هاي زلزله مي گرديد ديگه! از اين نظر چيز جالبي باقي نمانده!). به هر حال با تعبير همين هموطن فارسينجي ما، من همنسلانم را جالب (نه به معني خوب يا عالي و برتر، بلكه به معني جالب توجه و قابل بررسي و...) ميدانم. نسل ما در ده سالگي انقلاب را ديد و در دوازده سالگي شروع جنگ تحميلي را. بعضي از همنسلان من در جنگ هم حاضر بودند و بعضي ها مثل نگارنده اتفاقات پشت جبهه را ديدند و جبهه ها را بعد از جنگ و در زمان سازندگي درك كردند (كه البته آنها كه مثل من بودند، به اندازه آنها كه جبهه ها را در فاصله 31 شهريور 59 تا پايان مرداد 67 درك كردند، شجاع نبودند تا در معرض گلوله مستقيم احتمالي براي دفاع از ملك و دين و ملت قرار گيرند). نسل من دنيايي پر از تغييرات را درك كرد. از تغيير حكومت در كشور در زمان كودكي خودش تا فضايي ملي و ميهني و به شدت مذهبي (با آرمانهاي مذهب شيعه)، در سالهاي بعد از انقلاب و بعد در داخل كشوري كه به دنبال بازسازي بعد از جنگ مي رفت و در بيرون كشور، سقوط كمونيسم و شوروي سابق و انفجار اطلاعات و دهكده جهاني و اينترنت و ماهواره و ... رويداد هاي ديگري كه در اين مقال نمي گنجد ولي فكر مي كنم كمتر نسلي چون نسل من اين همه تغيير را ديده و با آنها بزرگ شده باشد (پس ما "جالبيم"!).

3- آنها كه مثل من عضو هيات علمي و معلم دانشگاه و پژوهشگاه هستند و با دانشجو و كلاس در تماس و گفتگو هستند، شايد تغيير نسل ها و آمدن نسلهاي تازه را ملموس تر ببينند. در ابتداي دهه هشتاد شمسي، با دانشجوياني سر كلاس ها مواجه مي شديم كه در سالهاي اول بعد از انقلاب متولد شده بودند و اكنون دانشجويان متولد اواخر دهه شصت و اوايل دهه هفتاد شمسي سر كلاسمان هستند. غير آنها كه اهل تحقيق و مطالعه شخصي هستند، شناخت نسلهاي حاضر از گذشته خيلي تحت تاثير رسانه ها – بيشتر تلويزيون ها، اعم از داخلي و خارجي – و بيشتر سطحي و گاه بر پايه احساسات است. ايرادي هم ندارد، چون تا آنجا كه مي دانم تقريبا در بيشتر نقاط دنيا اكنون و اين زمانه چنين است. ولي براي من آنچه كه در اين زمانه ودر دهه آخر قرن چهاردهم هجري خورشيدي، مهم است آن است كه اكنون با جوانان و نوجواناني مواجه ايم كه حتي گاه به واقعيت هاي مكتوب و مستند رخ داده هم احساسي و جانبدارانه مي نگرند. البته به نظرم اين فضا گذرا خواهد بود و هرچه كه بگذرد، با تلاش دانشمندان و مورخان وبا كمك فناوري هاي جديد و كوشش براي نماياندن و كشف حقيقت و بازگو كردن آن بر پايه واقعيت در نهايت غلبه خواهد كرد و اين به باور من جز با روش علمي ممكن نيست و نخواهد شد.

 4- در تلاطم روزگار بعضي ارزشها يا تغيير مي كنند و يا اهميتشان كم و زياد مي شود. ولي اهميت ارزشهاي بنيادي به نظرم هيچگاه تغيير نميكند. از سلسله قاجار به نيكي ياد نمي شود. ما در جنگهاي ايران و روس (1804 تا1814م و 1826 تا 1828م) شكست خورديم و قفقار و بخشهاي مهم و حاصل خيزي از شمال غرب ايران از كشورمان جدا شد. حتي امروزه براي بيان پيماني ناعادلانه و به اجبار، از عبارت "عهدنامه تركمنچاي" استفاده مي كنيم. ولي همچنان از شاهزاده عباس ميرزاي جنگاور، با تدبير و وليعهد فتحعليشاه قاجار كه سردار همين جنگهاي يادشده هم بود به نيكي، بزرگي و با احترام ياد مي كنيم. بنابراين پس از عبور از سلسله عمدتا بدنام قاجار، قضاوت افكار عمومي و تاريخ براي سرداري كه در جنگ شكست هم خورده بدليل جنگاوري، وطن پرستي، تدبير و كارداني اش، قضاوتي عادلانه و احترام برانگيز است. واقعيت آن است كه اين پارادكس را به خوبي حل كرده ايم و انگار با الك تاريخ خود را سرند مي كنيم تا حتي در دربار شاهان بيشتر بدنام و بي كفايت، نام بزرگان و نيكان (حتي وابسته و صاحب منصب در همان دربار) با نام درباريان بيشتر بدنام هم عصرشان مخلوط نشود. به نظرم از اين نظر، حافظه تاريخي خوب و منصفانه اي داريم و من هم به همين دليل نگران عصر و روزگار اخير نيستم. به قول مرحومه پروين اعتصامي: (حديت نيك و بد ما نوشته خواهد شد / زمانه را سند و دفتر و ديواني است). از ارزشهاي خوب زمانه ما هم در آينده به نيكي ياد خواهد شد. بايد صبر و حوصله داشته باشيم. به قول حضرت مولانا: ( صبر تلخ آمد وليكن عاقبت/ ميوه شيرين دهد بر منفعت). حال پس از اين مقدمه طولاني بروم سراغ اصل مطلب (يا آنچه كه به عنوان اصل مطلب در نظر گرفته ام تا تعريف كنم!):

- دوشنبه اول آبان 1374 در كافه ايستگاه قطار (Gare) شهرگرونبل فرانسه بعد از اولين سفر به اين شهر كوهستاني و نشسته بر دامنه هاي كوههاي آلپ فرانسه و مركز استان ايزر ( Isère ) نشسته ام و در انتظار اتوبوسي كه تا ساعتي ديگر من را به فرودگاه سن زوار (Saint-Geoirs) ببرد و سفارش قهوه داده ام. امروز اتفاق مهم براي من اين بوده كه در يك صبح تا بعد از ظهر توانستم كار ثبت نام دكتري خودم را در دانشگاه به انجام برسانم و اواخر روزهم كارت دانشجوييم را بگيرم. در همين اولين سفر به فرانسه، هفته گذشته در شهر نيس (Nice) فرانسه در كنفرانس بين المللي پهنه بندي زلزله مقاله اي ارايه كرده ام و با بزرگان اين رشته در مورد كارم بر روي خطر زلزله در ايران گفتگو مي كنم و در پايان سفر ثبت نامم را هم در دانشگاه زوزف فوريه تكميل مي كنم و با راهنمايي استادم (پروفسور پيير ايو بار Pierre-Yves Bard) كارهاي اداري را هم يك روزه تكميل مي كنم. البته با اين فشار كاري و سرعت عمل به دليل سرماي پاييزي دامنه هاي آلپ سرما هم خورده ام! به همين دليل خوردن قهوه در اين انتظار براي حركت اتوبوس، در كنار مطالعه كتابي كه از زمين شناسي ناحيه آلپ فرانسه كه هفته قبل در شهر نيس خريده ام، مي تواند كار دلپذيري باشد! همين طور كه نشسته ام، خانم قهوه چي فنجان قهوه را جلويم ميگذارد. نگاهي به اطرافم مي اندازم. تابلوي بزرگي كه جلوي ايستگاه قطار و روبروي رستوران است نظرم را به خود جلب مي كند. روي آن نوشته شده است: "tant que nous nous souvenons, tout est possible" (تا هنگامي كه ما خودمان را به ياد داشته باشيم، همه چيز ممكن است). اين نوشته بزرگ روي تصويري از سربازان فرانسوي مربوط به جنگ جهاني دوم آمده است. برايم جالب است، فكر ميكنم چطور در فرانسه اي كه امروزه يكي از سردمداران اتحاديه اروپا و عضو پيمان وحدت و همكاري گسترده با آلمان است و دركشوري با قواعد عمدتا نظام سرمايه داري چنين بنري روي يك تابلوي تبليغي جاي گرفته است؟!. جستجوي بعدي من نشان مي دهد كه اين عبارت براي گراميداشت آخرين يكشنبه ماه آوريل (مطابق قانون سال 1954) براي بزرگداشت ياد سربازان و كشته هاي فرانسه در جنگ جهاني دوم در سالهاي 1939 تا 1945 است و هرسال هم به ياد آنها مراسمي برگزار مي شود. البته هنگامي كه من اين تابلو بزرگ را ديدم اول آبان و اواخر ماه اكتبر بود و حدود شش ماه با زمان اعلام شده در ماه آوريل (حدود فروردين و اوايل ارديبهشت) فاصله داشت. ولي به هر حال در فرانسه مدرن و دوران توسعه اتحاديه اروپا و زمان گسترش مفاهيم مدرني چون "هم شهروند" (Cocitoyen) {با ضرورت مدارا و ارزش گذاري به مفهوم شهروندي در ملت چند نژادي و چند فرهنگي} به جاي "هموطن" (Compartiote) {كه بار ملي گرايانه ، نژادگرايانه و قديمي تري دارد}چنين يادآوري هايي به عنوان ارزشهاي پايه جامعه فرانسه قابل توجه و ملاحظه بود و هست. چنين تبليغات شهري در فرانسه به مناسبتهاي مختلف - نظير روز پايان جنگ جهاني اول و روز پايان جنگ جهاني دوم، توسط شهرداري ها انجام مي شود. روزيازده نوامبر هر سال هم در فرانسه به مناسبت پايان جنگ جهاني اول (1914-تا 1918) تعطيل رسمي است و به تجليل از شهداي اين جنگ مي پردازند. مراسم رسمي به همين مناسبت در پاي آرك دو تريومف (arc de triomphe) برگزار مي شود. تاق نصرت تاريخي زيبايي كه در ميدان اتوال ( etoile ستاره) - يا شارل دو گل – در پاريس موجود است و در پاي آتش هميشه روشن آن ياد سرباز گمنام و شهيدان راه وطن را با گذاشتن حلقه گل از سوي مقامات رسمي كشور گرامي مي دارند. درهمين روز از سرداران جنگي و كهنه سربازان زنده آن جنگها - كه اكنون سني حدود صد سال دارند!- نيز تجليل مي شود. در روز ملي فرانسه (14 ژوييه ، بيست و سه تيرماه هر سال) و همچنين روز آتش بس به مناسبت پايان جنگ جهاني دوم (هشم ماه مه، هجدهم ارديبهشت هر سال) نيز چنين مراسمي برقرار است. فرانسه كه خود را مهد آزادي و حقوق بشر در دنيا مي داند و امروزه از مدرن ترين كشورهاي صنعتي دنياست، اينقدر به حفظ ياد شهداي خود در حدود يك قرن پس از جنگ جهاني اول اهتمام دارد و در پاي هر ساختمان مهم، شهرداري و سد و نيروگاه و تونل كه مي روي يادمانهايي را مي بيني كه در آنها ياد جانباختگانشان را گرامي مي دارند. (آنها كه جان خود رادر راه دفاع و يا توسعه و آباداني ميهن خود ازدست داده اند). ولي ما بعضي وقتها اصل قضيه را اشتباه مي فهميم و ... بماند!.

 - يكشنبه 14 آبانماه 1384: بعد از انجام مطالعه در منطقه زلزله زده بالاكوت پاكستان ( زلزله 8 اكتبر 2005، 17 مهر 1384 با بزرگاي 7.8)، كه در محدوده شمال شهر اسلام آباد (پايتخت پاكستان)، سد تاربلا (كه تا همين اواخر بزرگترين سد خاكي دنيا بود) تا منطقه كشمير  يعني ايالت مستقل جامو و كشمير آزاد) و مطالعه در پهنه زلزله زده انجام داده بوديم، طبق معمول گزارش شناسايي را در سالن همايش پژوهشگاه ارايه مي داديم. براي جلسه ارائه گزارش از جاهاي مختلف دعوت كرده بوديم و از طريق رسانه ها نيز اطلاع رساني شده بود تا علاقمندان بيايند و گزارش ما را بشنوند. واقعيت اين است كه در حين ارايه سخنراني خودم و دكتر عشقي متوجه نشدم كه دو نفر از حضار در داخل سالن، سردار حاج علي فضلي و همراهشان هستند كه در آن زمان معاون عمليات سپاه و از مقامات لشكري بودند. سردار جانبازي كه يك چشم خود را در دفاع 8 ساله در مقابل ارتش متجاور بعث عراق از دست داده است. البته ايشان به دليل حضور در منطقه زلزله زده پاكستان و هدايت عمليات امداد رساني نيروهاي امدادگر ايراني در اين زلزله، براي شنيدن سخنراني هاي علمي ما آمده بودند. جالب اينكه نه در حين ورود و نه در حضور ايشان هيچ تشريفات خاصي رعايت نشده بود و سردار بدون آداب و ترتيب خاصي براي شنيدن سخنراني به سالن همايش آمده بودند. بعد از سخنراني نيز جلو آمدند، احترام نظامي گذاشتند و با همديگر به گفتگو در مورد زلزله و تبادل تجربياتمان پرداختيم. ديدن ايشان برايم جالب و غرور انگيز بود.ياد خاطرات گذشته ام افتادم. به سردار فضلي گفتم: در سالهاي دهه شصت كه براي خواندن فاتحه و ديداري دوباره به مزارشهداي قطعه ۵۳ مي آمد كه دايي شهيدم (سردار رشيد اسلام شهيد رجب نصيري) هم در آن آرميده است. دايي من در سن بيست سالگي در عمليات والفجر هشت در فاو (24-11-1364) به شهادت رسيد. به سردار گفتم وقتي شبهاي جمعه درد هه شست به قطعه ۵۳ مي آمديم، شما و همسرتان را هم مي ديدم كه به زيارت شهدا آمده ايد. (البته هنگامي كه در مناطق عملياتي حاضر نبودند).و چه شيرين بود در خاطره در حضور كسي كه خاطرش، انده از ياد و خاطرات ياران شهيدش بود. اين ماجرا گذشت و ماه بعد در آذر ماه 84 ايشان به عنوان چهره ماندگار دفاع مقدس معرفي شدند و در مراسمي از اين يادگار دوران دفاع مقدس تجليل رسمي هم به عمل آمد. البته فضلي، آنقدر با فضيلت هست كه نيازي به اين تجليل ها نداشته باشد، اما ما چه ؟! وظيفه ما چيست؟

 - آيا نسل هاي بعدي در اين كشور، قدر و ارزش مدافعان ملك و دين و ميهن را خواهند دانست؟ من نگران نيستم و مي گويم آري! اگر بعد از 200 سال ما از شاهزاده عباس ميرزا به نيكي ياد ميكنيم و وقتي در فرانسه مدرن و نشر دهنده ارزشهاي نوين در ابتداي سده بيست و يكم، قهرمانان وطن را ارج مي نهند (و در موزه و آرامگاه مشاهير پانتئون در شهر پاريس كه در نزديكي دانشگاه سوربون واقع است، در كنار آرامگاه ولتر، مونتسكيو ، پيير و ماري كوري و ويكتو هوگو، آرامگاه سرداران جنگهاي فرانسه قرار دارد) آنها را هم همسنگ دانشمندان، فلاسفه و اديبان بزرگشان و به همان ميزان بزرگ مي دارند، قدر ارزش ها محفوظ خواهد ماند. فرانسويان در سال 2000 (1379) در ماه ژوئن (تيرماه) هم در همين موزه بخشي را به پاسداشت آنتوان دو سن اگزوپري - خلبان و نويسنده بزرگ فرانسه و خالق اثر مشهور "شازده كوچولو" - اختصاص ميدهند. او كه در 44 سالگي در يك عمليات متهورانه بر عليه ارتش آلمان نازي متجاوز پرواز كرد و با اصابت گلوله به هواپيمايش مورد هدف قرار گرفت و مفقودالاثر شد. آري! من نگران نيستم. فضيلت ها ماندني هستند و ماندن آنها به تجليل اين و آن نيست كه ماندگاري و بقا را در جوهره خود دارند. حتي مي گويم: نسل هاي بعد از ما داناتر و آگاه تر و توانا تر از ما به بزرگداشت مشاهير و بزرگان خود در همه عرصه ها به ويژه در عرصه دفاع و حفظ دين و كيان اين كشور خواهند پرداخت.
 ما ملتي قدردان هستيم، من اطمينان دارم.



Sunday, March 03, 2013

بررسی تحلیلی وضعیت تولید علم در ایران در سال‌های اخیر

بررسی تحلیلی وضعیت تولید علم در ایران در سال‌های اخیر
پیشرفت ناتمام
مهدی زارع/دانشیار پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی و مهندسی زلزله
 

 
1
تولید علم در دنیای امروز با شاخص‌های علم‌سنجی (scientometrics) عمدتا بر پایه روش‌شناسی کتاب‌نگاری (bibliometric) سنجیده می‌شود. این موضوع در حال حاضر در پژوهشگاه‌ها و مراکز علوم و فناوری اطلاعات به صورت تخصصی و حرفه‌ای دنبال می‌شود. انجمن‌های علمی ملی و بین‌المللی هم برای آن وجود دارد و بسیاری از متخصصان و پژوهشگران در حوزه کتابداری و اطلاع‌رسانی، زمینه‌های تخصصی خود را در این حوزه از دانش دنبال می‌کنند. به لحاظ تخصصی موضوع علم‌سنجی به شیوه مدرن سابقه‌ای حدود 60ساله در دنیا دارد. پیشنهاد ایجاد نخستین «مرکز ملی‌ مدارک‌ ایران» در ایران را ابتدا دبیر سازمان‌ پیمان‌ مرکزی‌ سنتو مطرح‌ کرد. در پاییز 1346 (دسامبر 1967م) دکتر «جان‌ هاروی» طرحی‌ برای ایجاد «مرکز اسناد ایران» و «مرکز آماده‌سازی‌ کتاب ‌تهران» به‌ دکتر «مجید رهنما» وزیر وقت‌ علوم‌ و آموزش‌ عالی‌ ارایه‌ داد. با موافقت‌ «رهنما» و تصویب ‌سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌، از آغاز مهرماه‌ 1347 دو مرکز یادشده در قالب «مرکز اسناد ایران» آغاز به‌ کار کردند. این مرکز طی سال‌های گذشته با سازماندهی و نام‌های متفاوت توسعه یافته و اکنون با نام «پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران» سابقه و سنی تقریبا برابر با نگارنده این یادداشت (حدودا 45 سال! ) دارد.1
2
 در سال 1339 (1960م) دکتر «یوگن گارفیلد» (Euguene Garfield) دانش‌آموخته، شیمی و دارای دکترای کتابداری از دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا موسسه‌ای برای نمایه‌سازی انتشارات علمی به نام «موسسه اطلاعات علمی»  (Institute for Scientific Information) یا به اختصار ISI بنا نهاد که امروزه بخشی از موسسه «تامسون رویترز» شده است. هدف او قابل پیگیری‌کردن و سنجش مقالات و سایر تولیدات علمی حاصل کار پژوهشگران در زمینه‌های تخصصی علمی بود.2 این کار در ادامه با اهداف و گستردگی‌های مختلف از طریق موسسات نمایه‌سازی علمی گوناگون بر پایه گزارش‌های مقالات منتشره که حداقل‌های استانداردهای نمایه‌سازی را کسب می‌کنند، انجام می‌شود. (از معروف‌ترین آنها می‌توان به اسکوپوس، ISC و اخیرا گوگل‌اسکالر اشاره کرد.)
3
 دکتر «جعفر مهراد» رییس پایگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC) در گفت‌وگویی در بهمن91 3 ابراز داشته است که پایگاه نمایه‌سازی «تامسون رویترز» (ISI) سامانه‌ای است که 8005 نشریه را در بخش علوم و 2678 نشریه را در بخش علوم اجتماعی در پایگاه‌های اطلاعاتی خود پردازش می‌کند. در مقایسه با پایگاه اسکوپوس که نزدیک به 20 هزار نشریه علمی دارد، پایگاه «تامسون رویترز» کوچک‌تر است، بنابراین جایگاه کشورها، موسسات، نشریات و دانشمندان به طور طبیعی در ISI در مقایسه با اسکوپوس متفاوت است. بر این اساس، در پایان سال 2011 با در نظر گرفتن کل حوزه‌های دانش، آمریکا، چین، انگلیس، آلمان و ژاپن، به ترتیب پنج رده اول تولیدکنندگان علم و فرانسه، کانادا، ایتالیا، اسپانیا و استرالیا، در جایگاه پنج کشور دوم قرار می‌گیرند. بر پایه این گزارش، ایران در رتبه 22 بعد از ترکیه (در رتبه 18) و بلژیک (در رتبه 21) قرار می‌گیرد.
4
 بر پایه گزارش پایگاه(SJR) 4 در صورت مقایسه، کل مقالات نمایه‌شده بین سال‌های 2006 تا پایان 2011، ایالات متحده در جایگاه اول (با حدود 6 میلیون و150 هزار مستند نمایه‌شده) و بعد چین (با حدود دو میلیون و 250 هزار مستند نمایه‌شده) قرار دارد. ترتیب کشورها تا رتبه 9 شبیه گزارش ISI در سال 2011 است، با این تفاوت که هند در رتبه 10 قرار دارد و استرالیا یک پله پایین‌تر در جایگاه یازدهم می‌ایستد. در این جمع‌بندی شش‌ساله، ترکیه رتبه 20 با 267 هزار و ایران رتبه 27 با 159 هزار مستند نمایه‌شده را به خود اختصاص داده‌اند. در این رتبه‌بندی شش‌ساله در آسیا، چین، ژاپن، هند، کره‌جنوبی، ترکیه و رژیم اشغالگر قدس بالاتر از رتبه ایران ازنظر تولید علم قرار گرفته‌اند.
5
 گزارشی حدود سه‌سال پیش در مجله نیوساینتیست5 منتشر شد که سریع‌ترین «سرعت رشد» تولیدات علمی در سال 2010 را برای ایران برآورد کرد. این گزارش با ترجمه‌ها و تعبیرهای گاه غلطی در کشور منتشر شد. البته اصل موضوع خبری خوشحال‌کننده برای ما ایرانیان بود ولی تفسیرهایی که از آن شد (مثل اینکه متوسط هوش ایرانیان 11 برابر هوش متوسط در دنیاست! یا اینکه تولیدات علمی در ایران 11 برابر متوسط تولیدات علمی در دنیا شده است! و...) نادرست و شبه‌علمی بود. در چنین حالاتی خوشبینانه موضوع را باید به اشتباه در ترجمه خبر و در حالات بدبینانه، اغراق‌گویی‌های بی‌پایه و شبه‌علمی مربوط کرد. به هر حال اصل خبر جالب توجه بود و نشان می‌داد که در فرآیند تولید علمی موسسات آکادمیک (دانشگاه‌ها، پژوهشگاه‌ها و پارک‌های علم و فناوری در ایران) در وضعیت مناسبی از نظر روند و سرعت رشد تولیدات علمی قرار گرفته‌اند.
6
رشد چاپ مقاله مثلا در ایران یا ترکیه یا هند (از کشورهای توسعه‌یافته که در دو دهه گذشته رشد بسیار خوبی یافته و خود را به رتبه‌های 10 تا 30 در جمع کشورهای تولیدکننده علم رسانده‌اند) الزاما به معنی تولید علم در زمینه مسایل بنیادی و انسانی این کشورها یا مستقیما در جهت مسایل و مشکلات همان جامعه در حال توسعه یا تبدیل علم به ثروت یا کارآفرینی در این کشورها نیست. سیاستگذاری در توسعه علم و فناوری نقش بسیار حساسی در این زمینه و هدایت پژوهش‌های علمی (و تناسب تولیدات در زمینه‌های مختلف علوم پایه، علوم انسانی، فنی، هنر و کشاورزی) دارد. مثلا در حوزه فلسفه، در همان بازه یادشده 2006 تا 2011، آمریکا در جایگاه اول، چین در رتبه 14 قرار دارد و رتبه‌های کشورهای آسیایی دیگر به این ترتیب است: ژاپن 30، ترکیه 37 و ایران 45. یا در زمینه مقالات منتشر شده در زمینه علوم سیاسی‌- اجتماعی، آمریکا اول، چین رتبه 20، کره جنوبی 24، هند 25، تایوان 27، ترکیه 28 و ایران در رتبه 52 قرار دارد. همین موضوع نشان می‌دهد که رشد نسبتا خوب (در مقایسه با غفلت قبلی) و جایگاه نسبتا آبرومند کسب‌شده اخیر، بیشتر مربوط به حوزه‌های علوم پایه و فنی است و اتفاقا در حوزه‌های بنیادی مهم و بسیاری از شاخه‌های علوم انسانی، در تولید و انتشار مستندات مطابق استانداردهای روز بین‌المللی، همچنان جایگاه کشور ما غیرقابل پذیرش و اسفبار است. چه بسا تبدیل نشدن علم پایه و فناوری‌های تولیدشده در کشور به آنچه که در جامعه مورد نیاز و قابل استفاده و مشکل کشور است، بعضا به همین عقب‌ماندگی و سرعت کم در زمینه‌های یادشده (عمدتا در بعضی شاخه‌های پایه نظیر فلسفه و علوم انسانی) مربوط باشد. ضمنا توجه شود که این رتبه در تعداد تولیدات علمی (عمدتا مقالات نمایه‌شده) در هنگامی است که در رتبه‌بندی‌های دانشگاه‌ها در سال‌های اخیر، بهترین دانشگاه‌های ایران (دانشگاه تهران و دانشگاه شریف) در جایگاهی بهتر از رتبه 300 در کل دانشگاه‌ها و بهتر از 120 در رده‌بندی دانشگاه‌ها و موسسات صنعتی قرار نگرفته‌اند.
7
 از سوی دیگر تولید علم به صورت انتشار مقالات در نشریات دارای داوری استاندارد بین‌المللی خوب و مفید است، به گردش علم از طریق انتشار، داوری و نقد مقالات و بین‌المللی و استاندارد کردن سطح فعالیت‌های علمی یک جامعه علمی در یک کشور کمک می‌کند و البته در جای خود نمادی خوب برای سنجش هم است. به همین ترتیب جایگاه علمی کشور ما به‌ویژه در حوزه‌ها و رشته‌هایی که بیشترین رشد در آن صورت گرفته، به تدریج به جایگاه آبرومندی نزدیک شده است.
8
 گاهی هم در اعلام نتایج سنجش نوع و کیفیت فعالیت‌های علمی بر پایه آمارهای علم‌سنجی، چنان اهمیت تعداد مقالات نمایه‌شده و انتشار آنها اغراق‌آمیز بیان می‌شود که تعداد مقالات نمایه‌شده نه‌فقط به عنوان نماینده افتخار و آبروی ملی در زمینه تولید علم در سطح ملی بیان می‌شود، بلکه در ملاک‌های سنجش برای افراد (به ویژه اعضای هیات علمی) این نگاه یک‌سویه به نتایجی نسنجیده و فکرنشده در تعیین رتبه‌بندی جایگاه بعضی از محققان و استادان کشور و چه بسا نادیده گرفتن تلاش‌های علمی و پژوهشی آنها منجر می‌شود. این نوع برخورد به دلایل زیر اشکالات زیادی دارند: بسیاری از فعالیت‌های پژوهشی از نوع چاپ مقاله نیستند، توسعه آزمایشگاه‌ها، انجام بسیاری از فعالیت‌های توسعه فناوری، ایجاد رصدخانه‌های علمی مختلف، توسعه تجهیزات، گسترش پارک‌های علم و فناوری و... از دسته فعالیت‌هایی هستند که به سختی قابل انتشار به صورت مقاله هستند. از سوی دیگر در همه کشورها بعضی از پژوهش‌های استراتژیک در قالب پروژه‌های محرمانه انجام می‌شوند که هرگز قابل انتشار عمومی نیستند و در ژورنال‌ها هم منتشر نمی‌شوند. در بعضی از پژوهش‌های دیگر ایده‌ها و فرآیند پژوهش تا تبدیل به مقاله شود گاهی بیش از یک دهه طول می‌کشد. واقعیت آن است که همه مجلات نیز یک کیفیت ندارند. حتی در نمایه‌سازی‌های معتبر نیز نمایه‌شدن همه مجلات الزاما به معنای تایید علمی و اعتبار مطلق آن در جامعه علمی مربوطه نیست. به همین دلیل اکنون در دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها فهرستی از مجلات نمایه‌شده با کیفیت پایین یا مجلات غیرمعتبر وجود دارند که انتشار مقاله در آنها اعتباری برای نویسنده و منتشرکننده مقاله تلقی نمی‌شود.
9
 همانطور که در بالا توضیح داده شد، سرعت رشد انتشار و نمایه‌سازی مقالات علمی در ایران به ویژه در 15سال اخیر بسیار بالا بوده است. مثلا از سال 1382 تا 1390 طی حدود 8 سال، آمار مقالات منتشرشده از ایران دارای نمایه‌سازی در پایگاه ISI، از حدود دوهزار مقاله به حدود 20 هزار مقاله (10 برابر) رسیده است. بدون شک تعداد اعضای هیات علمی و تعداد دانشجویان فوق‌لیسانس و دکترا نیز در این سال‌ها رشد قابل‌توجهی داشته است. ولی از نظر کیفی و زیرساخت مدرن برای بررسی امکان انجام پژوهش، با رجوع به زیرساخت‌های پژوهشی کشور مشخص می‌شود که این رشد 10 برابری، قابل استناد نیست. انصاف آن است که به رشد زیرساخت‌های پژوهشی در همین مدت اشاره شود ولی این رشد انتشار مقالات نمایه‌شده بیش از آنکه مربوط به رشد توجه به توسعه زیرساخت‌های کشور باشد، به گسترش دوره‌های دکترا و کارآزموده‌تر شدن محققان ایران در نگارش و انتشار مقالات علمی‌شان در سطح بین‌المللی مربوط است (که در جای خود اتفاق مبارکی است). بنابراین از رشد انتشار مقالات علمی الزاما به نتیجه‌گیری خطی و مستقیم در توسعه امکانات پژوهشی (با همین سرعت) نمی‌توان رسید. به لحاظ کیفی نیز نمی‌توان ادعا کرد که کیفیت تولیدات علمی در ایران به طور متوسط 10 برابر شده است (البته بدیهی است که رشد کرده است). بنابراین ضمن رعایت نگاه منصفانه و بیان پیشرفت‌ها، باید از هر نوع نگاه اغراق‌آمیز و شبه‌علمی که هم خودمان و هم مدیران و مردم جامعه را به انگاره‌ای غلط و شبه‌علمی رهنمون شود، اجتناب کرد. یکی از مهم‌ترین آسیب‌ها در این زمینه توسعه بعضی تقلب‌ها و کپی‌کاری‌ها در انتشار مقالات است (که صرفا مربوط به ایران هم نیست) ولی می‌توان آن را علاوه بر نادیده‌گرفتن موضوع اخلاق علمی و حرفه‌ای، به رشد شتابان (و در بعضی زمینه‌ها و دانشگاه‌ها؛ بی‌ضابطه) در تعداد دانشجویان تحصیلات تکمیلی و تعداد اعضای هیات علمی لازم برای چنین رشدی دانست. این کار چنانچه بدون نظارت دقیق و سختگیری‌های منطقی از نظر داوری فرآیند و نتایج کارهای علمی در کشور همراه نشود، عملا امکان و زمینه کپی‌کاری را بیشتر نیز می‌کند.
10
 کپی و تقلب نه فقط در مقاله و کتاب بلکه متاسفانه در بعضی موارد در پایان‌نامه‌ها (به ویژه پایان‌نامه‌های کارشناسی‌ارشد) نیز گزارش شده است (که بخشی از تولیدات پایه علمی هر کشور را تشکیل می‌دهند). از یک سو ایده‌ها و نتایج و بعضا متن پایان‌نامه‌ها کپی می‌شوند و از سوی دیگر متن پایان‌نامه‌هایی که به زبان انگلیسی یا زبان‌های دیگر منتشر شده و در اینترنت در دسترس هستند، ترجمه شده یا عینا یا بخشی در پایان‌نامه‌های دیگر تکرار می‌شوند. نگارنده این یادداشت همچنان به آمار تعداد پایان‌نامه‌هایی که به صورت کپی (بخشی یا تماما) در ایران تهیه شده‌اند (به دلیل عدم پژوهش یا عدم انتشار آن تاکنون) دسترسی نداشت، ولی شخصا گونه‌های مختلف این کپی‌ها (بیشتر غلط و ناشیانه) را ملاحظه کرده است.
11
در صورتی که تولید محصولات علمی مشابه با نمونه خارجی با رعایت اصول فنی و ضوابط اخلاقی باشد، جنبه‌های مثبتی دارد ولی تولید محصولی به عنوان نوآوری و اعلام آن به عنوان اختراع که از ایده تا طراحی اجزای آن، بخشی یا تماما، کپی شده باشد، مصداق بی‌اخلاقی و تقلب است. از این دیدگاه در نزد بسیار از اعضای هیات علمی در ایران تردیدهای جدی به‌ویژه در مورد تعداد اختراعات ثبت‌شده در کشور یا گزارش از تعداد ثبت این اختراعات از سوی ایرانیان در خارج از کشور وجود دارد. این تردید را می‌توان در جلسات شوراهای پژوهشی و داوری‌های جشنواره‌های مختلف به وضوح مشاهده کرد. دلیل مهم این موضوع ثبت تعداد زیاد اختراع از سوی سازمان ثبت اسناد است که در تمام یا بخش‌های مختلفی از فرآیند داوری ادعای اختراع مربوطه، موسسه (دانشگاه و پژوهشگاه) محل کار محقق یا جامعه علمی مربوطه با آن حوزه تخصصی در جریان داوری موضوع یا قرار نگرفته‌اند یا فرآیند داوری بسیار سلیقه‌ای و ناقص طی شده است. البته به نظر می‌رسد با حضور و مسوولیت گرفتن سازمان پژوهش‌های علمی و صنعتی ایران در حوزه اختراعات، به تدریج روند ناقص یادشده در حال اصلاح باشد.
12
 تولیدات علمی ایران بی‌تردید رو به رشد است. پژوهشگران ایرانی، در همین سال 1391 نیز با وجود تحریم و محدودیت‌های مالی، اقتصادی و کمبود منابع برای به‌روزرسانی تجهیزات (که مشکلات و وقفه‌های متعددی ایجاد کرد) بسیاری از پژوهشگران با انتخاب هوشمندانه روش و مسیر پژوهش‌های‌شان، توانسته‌اند روند توسعه علمی کشور را همچنان رو به رشد نگه دارند. البته بدیهی است که این محدودیت‌های کنونی در آمار تولیدات دو تا سه سال آینده به‌تدریج خودنمایی خواهد کرد. اینکه این تولیدات علمی در حوزه‌های لازم و مهمی چون علوم انسانی و بعضی از موضوعات مرتبط با فناوری‌های پیشرفته، لازم است توسعه یابد مساله‌ای جدی است که در تکمیل چرخه کاربردی‌کردن علم و قابل استفاده کردن محصولات علمی در ایران «برای جامعه ایران» باید در دهه آینده مورد توجه جدی قرار گیرد. اینکه با روند حاضر، هدف‌گذاری تعیین‌شده برای متوسط شاخص تولیدات علمی در سال 1404 قابل تامین باشد (یا به نظر برسد) خبر خوبی است ولی الزاما به معنی توسعه‌یافتگی همه‌جانبه و پیشرفته بودن «جامعه ایرانی» با تمام اجزا و مشخصاتش و سعادتمندی ایرانیان در افق چشم‌انداز نخواهد بود. برای دستیابی به این پیشرفت و سعادتمندی نوع سیاستگذاری متفاوت با آنچه تاکنون اعمال شده و متناسب با آن اهداف عالی، لازم است.
پی‌نوشت:
1- وبگاه پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران
(www. irandoc. ac. ir/about-us/history. html)
2- آشنایی با دکتر «یوگن گارفیلد»، بنیانگذار موسسه اطلاعات علمی، ISI (www. garfield. library. upenn. edu)
3- گفت‌وگوی دکتر «جعفر مهراد» با خبرگزاری فارس
4- پایگاه   (www. scimagojr. com/countryrank. php) SJR
5- مقاله مجله نیوساینتیست در مورد سرعت رشد تولیدات علمی در ایران، سال 2010